یک فاجعه، یک پیشنهاد
نویسنده: تارنما در 87/9/19:: 12:14 صبحمتأسفانه هر سال که می گذرد خبرهای دردناک تری نسبت به برادرانمان می شنویم که در مرزهای شرقی کشور به دست مشتی اشرار گرگ صفت، به اسارت گرفته شده، به فجیع ترین صورت ممکن به شهادت می رسند.
پر واضح است که این گروه، بر خلاف ادّعای اسلام گراییشان، بیشتر به دنبال شرارت، ضربه زدن به نظام، از بین بردن کامل امنیت شرق و جنوب شرق کشور، تجزیه طلبی نژادپرستانه و گشودن راههایی برای باج گیری از دولت و توزیع و انتقال راحت تر مواد مخدّر می باشند. این گروه که خود را مسلمان و سنّی هم می نامند، هیچ سنخیتی با برادران سنّی بلوچ ما ندارند و قطعا راهی که آنها برگزیده اند از راه برادران هم وطن و سنّی آن خطّه ی مظلوم کشور، جداست. اینها نکاتی است که هر انسان متفطنی، می تواند به خوبی از دل این گروهکهای پوشالین، بیرون بکشد.
متأسفانه، رژیمهای استکباری هم بی کار ننشسته اند و با تغذیه ی آنها، سلاح و سرمایه ی کافی در اختیارشان می گذارند. این وسط نقش اسلحه های پیشرفته ی امریکایی و دلارهایی که بوی نفت صعودی و فتوای وهّابی! می دهد، بسیار چشمگیر است. البته ما نباید از دولتهای مرتجع عرب که حتی به هم نژادان خود در فلسطین هم رحم نمی کنند، انتظاری داشته باشیم. تکلیف رژیم استکباری امریکا و رژیم نژادپرست صهیونیستی هم که روشن است!
هدف از این نوشته، فقط انتقاد به برادران هم خون داخلی است. به مسؤولین کشوری و لشکری. به کسانی که تکه تکه شدن و ذبح شدن برادران نیروی انتظامی و کشتار برادران شیعه ی این منطقه را می بینند و به راحتی از کنار آن می گذرند. شاید آنها برای خودشان استدلالهایی داشته باشند. ولی برای ما مردم ایران که شجاعت سپاه، ارتش و بسیج را در طول جنگ به وضوح دیده ایم و از دلاورمردی نیروی انتظامی قهرمان خبرداریم، باور کردنی نیست که مسؤولین نتوانند از پس یک گروه یاغی برآیند و آنها به راحتی هر کاری که می خواهند در سیستان و بلوچستان انجام دهند. همین الان، در سراسر ایران، پتانسیل فراوانی وجود دارد که می تواند یک ماهه به این غائله ـ و همچنین غائله ی چندین ساله ی مواد مخدّر ـ پایان دهد. کافی است مانند زمان شروع جنگ، یک اعلام آماده باش عمومی شود تا ببینیم چه بسیارند بسیجیان بی نامی که حتی کارت معمولی بسیج هم ندارند ولی حاضرند برای نجات کشور اسلامی مان از این گروههای جهنّمی و این موادّ افیونی، جان بدهند. کسانی که نابودی جوانان همشهری و هم وطنشان را در کوچه پس کوچه های این کشور دیده اند و دادشان بلند است.
خوب است یک پیشنهاد کارگشاتر هم بدهیم. ما هزینه شدن هزاران تن مواد و مصالح ساختمانی را برای ساخت یک پروژه بزرگ کشوری مثل پالایشگاه، سدّ و امثال اینها هرگز به معنی هدر رفت سرمایه های کشور نمی دانیم و معتقدیم این هزینه در آینده به کشور باز می گردد و در دراز مدّت سودآور می شود. با همین استدلال، معتقدیم که اگر دولت یا مجلس، یک ردیف بودجه ی خاص برای کشیدن یک دیوار بتنی حائل در مرزهای شرقی کشور اختصاص دهد، این کاملا به نفع کشور خواهد بود و بلکه جنگی است عالمانه در مقابل جنود واقعی جهل. امنیت و سلامتی که از این طریق به کشور تزریق می شود، بسیار فراتر از منافع اقتصادی بسیاری از پروژه های بزرگ ملّی است و چه کاری بزرگتر و مهمتر از نجات دادن جان هم وطنان عزیزمان.
به هر حال این سؤال جدّی از مسؤولین کشور، بخصوص سران قوّه ی مجریه و نمایندگان محترم مجلس، هست که چرا در این باره اقدام در خور توجهی نمی شود. و اگر اقداماتی انجام می شود، چرا این قدر ضعیف است که نتایج در خور تحسینی به بار نمی آورد. به هر حال مسؤولین محترم باید توجه کنند که همه چیز کشور، منافع اقتصادی و توسعه ی اقتصادی نیست و امنیت و سلامت، از اقتصاد هم مهم ترند و اصلا اقتصاد ابزاری است در کنار دیگر ابزارها، برای ایجاد این دو مهم.
------------------------------------------
پ.ن:
خوب است دوستان وبلاگر، روی این قضیه بیشتر تأمّل نمایند و با فرهنگ سازی، یک خواست همگانی در کشور ایجاد نمایند. نیاز به دعوت شخص به شخص نمی بینم. امیدوارم دوستان خودشان همّت کنند.
یک بازی سیاسی دیگر در ایالات متحده امریکا
نویسنده: تارنما در 87/9/13:: 8:58 صبح
وقتی پای یک سیاه پوست به رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده باز شد، بسیاری اعتقاد داشتند که در سیاست داخلی و خارجی امریکا تحول بزرگی در حال روی دادن است و این تحول، به برکت فضای باز سیاسی این کشور است. شواهد ظاهری بر این مدّعی فراوان بودند. از جمله اینکه در کشوری که تا چند سال قبل حقوق سیاهان به خوبی رعایت نمی شد، اکنون یک سیاه پوست به نام باراک حسین اوباما می تواند نامزد پست ریاست جمهوری باشد ( و رأی هم بیاورد) و این بزرگترین دلیل بر مدّعای مذکور بود. دلیل دیگر، اعتقادات تحوّل گرایانه ی اوباما و نقد تند او نسبت به سیاست داخلی و خارجی جمهوری خواهان بود. به گونه ای که به صراحت پا روی خط قرمزهای تمام سیاسیون ایالات متحده گذاشت و سخن از خروج سریع از عراق و پایان اشغالگری و همچنین مذاکره ی بدون پیش شرط با جمهوری اسلامی ایران به میان آورد. شاید این ها و صدها عامل مثل این، برای مردم امریکا بسیار جذاب بود و بعد از سالها مشاهده کردند که یک نامزد انتخابات رده بالای این کشور، سخن از زبان آنان می گوید. لذا با رأیی قاطع به او رأی دادند.
امّا یک نظر دیگر هم بود که می گفت، نامزد شدن اوباما و رأی آوردن او، فقط عوض کردن پوسته ی ماشین کهنه ی سیاست غلط امریکاست و موتور این ماشین، همچنان دل به جاده ی غلط سپرده است و می رود تا جایی که از تحمل بشر خارج باشد. آن موقع، خیلی ها این تحلیل را نپذیرفتند و آن را دشمنانه، متعصّبانه، غیر واقعی و متحجرانه! پنداشتند.
اما اکنون، به راحتی می توان طلیعه های این تحلیل درست را مشاهده کرد. جالب است، کسی که دم از پایان اشغالگری می زند، وزیر دفاع بوش ـ هدایتگر و همه کاره ی فعلی اشغال عراق ـ را به عنوان وزیر دفاع بر می گزیند. یا همان آغاز، یک صهیونیست بسیار افراطی را به عنوان مشاور بر می گزیند، و از رأی دهندگان اصلی به شروع جنگ عراق به عنوان وزیر خارجه و مشاور ارشد استفاده می کند.
اینها نشانه ی این است که در سیاست بسته ی امریکا هیچ تغییری رخ نداده است. و جنگ فقط بر سر قدرت بوده است. این است که با دیدن تبلیغات و سخنرانی های پر شور اوبامای سیاهپوست یاد فیلم ساختگی بوش سفید پوست می افتم که قبل از انتخابات دور دوم ریاست جمهوری اش، روی آنتن تلویزیونهای ایالات متحده رفت ( که در آن، در شرایط بارانی، از هواپیما پیاده شده و لباسش را تن فرزند یک سرباز کشته شده ی جنگ عراق می کند و…) و به این نتیجه می رسم که در امریکا، این مردم نیستند که رأی می دهند و تصمیم می گیرند. بلکه احزاب هستند که با احساس مردم بازی کرده و با روانشناسی دقیق، مطالبات آنها را به دست آورده، از آنها نردبانی برای رسیدن به قدرت استفاده می کنند. در حقیقت، در امریکا هم مثل بسیاری کشورهای دیگر و حتی بسیار بیشتر از بسیاری کشور های دیگر (از جمله ایران خودمان) بر موج مطالبات مردم سوار می شوند و به آنجا می روند که خودشان می خواهند!
به هر حال می توان به قطع ادّعا کرد که در انتخابات اخیر امریکا، یک بار دیگر مردم این کشور فریب خورند. و البته با یک تفاوت. و آن اینکه، یک نفر دیگر هم فریب خورد. و آن، خود اوباما بود که اصالت خود را برای رسیدن به یک قدرت مجازی، فروخت. در حقیقت، سیاسیون ایالات متحده، هم با افکار عمومی مردم و احساسات آنها بازی کردند و هم سیاهان ـ و در رأسشان اوباما ـ را به بازی دادند.
کاسه یا آش؟
نویسنده: تارنما در 87/9/10:: 11:25 عصرشخصی در وبلاگش با اشاره به روند صلح خاورمیانه ادعا نموده است که حکومت جمهوری اسلامی که از فلسطین حمایت می کند، کاسه ی داغ تر از آش شده، و نزدیک است که فلسطینی ها و اسرائیلی ها به صلح برسند و به ریش جمهوری اسلامی ایران بخندند و با اتحادشان، آنرا و دخالتهایش را محکوم کنند. بنده در قسمت نظرات، کامنتی گذاشتم و عده ای جواب دادند و البته عده ای هم فحاشی کردند. (بروز شخصیت حقیقی در دنیای مجازی). یکی از آقایانی که با بنده مخالف بود، جوابهایی را داد و بنده هم ـ چون منصف بود، با ایشان بحث کردم. احساس می کنم، بحث مفیدی شد و دوستان هم می توانند شرکت کنند و ادامه دهند. متن نظرات خودم و ایشان را ـ که نمی شناسمش ولی برایش احترام قائلم ـ می آورم. به امید اینکه این بحث ادامه داشته باشد:
نظر من:
"اگه اینطوره که شما میگین، چرا مردم غزه در بدترین شرایط زندگی!! در حالی که کمترین امکانات زنده موندن رو ندارن، سرد نمیشن؟ راستی به نظر شما میشه به صهیونیستها گفت،ملّت؟؟؟ اگه همین بلایی که سر مردم غزه اوردند، سر کشور خودت هم می آوردند، اون وقت هم همین رو میگفتی؟
راستی کی گفته فلسطین به ما ربطی نداره؟ به شما شاید، ولی ما فلسطین رو مثل هر کشور اسلامی دیگه، جزء لاینفک وطن اسلامی می دونیم. کاش عربهای نادون، کمی میفهمیدند.(سرانشون رو میگم. وگرنه ملّتها روز به روز بیدارتر میشن) راستی، فکر میکنی بعد از فلسطین و لبنان، نوبت ایران نیست؟؟ ماجرای جاسوسهای اسرائیلی رو که یادت نرفته! بمب گذاریهای اونها در شهرهای مختلف ایران رو چطور؟(از جمله شهر شیراز که چندین کشته و زخمی بهمون تحویل دادند) شما چطور ادعا میکنید ماجرای اسرائیل به ما ایرانی ها( ونه لزوما مسلمونها) ربطی نداره؟؟" و "راستی، محمد عادل، وبلاگ نویس مصری که علیه جنایات رژیم صهیونیستی مطلب می نویسه، توسط حکومت مصر، دستگیر و به مکان نامعلومی منتقل شد. تو حدیث مفصل از این قصه بخوان!"
نظر "علیرضا":
"سلام علیکم
در جواب به Tarnamaa باید عرض کنم :ادامه مطلب...
من الهند إلی غزة
نویسنده: تارنما در 87/9/9:: 4:8 عصرإلیک یا أخی و إلیک یا أختی فی أرجاء الأرض الواسعة. فی أیّ بلد تسکن و فی أیّ مکان تعمل و بأیّ لسان تتکلّم.
إذا لاحظت الیوم صدر الجرائد و وکالات الأنباء، تری خبرا هامّا عندهم و لعلّه عندک. و هو اغتیال عشرات من ساکنی مدینة مومبای فی الهند. لعلّک تسأل ـ شأن کلّ إنسان یسمع بهذا الخبر المؤسف ـ من الإرهابیّون؟ و من تجرّأ علی هذا العمل الشنیع و کیف یسمح له عقله و وجدانه أن یرتکب جریمة بهذه الدرجة من القباحة. و قد سمعت ـ بالتأکید ـ من الإذاعات المهیبة الغربیة أنّ بعض العوامل الإرهابیة من باکستان قد شارک فی هذه الجرائم. و قد خطر بسمعک إشارة بعض الأصابع إلی موجود اسمه «إسلام» و تحرّک غیرتک الإسلامیة. و لیس هذا کلّ الخبر. فإنّ له وجها آخر قد غفلت عنه. فاسمع ما یلی:مواصلة الکلام...
از بمبئی تا غزه
نویسنده: تارنما در 87/9/9:: 12:6 عصربمبئی پر از تروریست است. گروگان نیز. کشته و زخمی که فراوان!
مردم دنیا سرگیجه گرفته اند. تروریستها کیستند؟ آها! پاکستان مسلمان، همسایه ی هند است.
باز اسلام برچسب خورد. مثل همیشه. پیدا کنید جعبه ی پرتقال را! البته نه ایالات متحده همسایه ی شبه قاره است و نه اروپا؛
و نه حتّی اسرائیل.
راستی، توافقنامه ی عراق و اشغالگرانش چه شد؟
راستی تر، از غزه چه خبر؟
پرواز آقازاده ها
نویسنده: تارنما در 87/9/1:: 3:30 عصر
همیشه برای اثبات یک واقعه، یک فرضیه، یک حقیقت و...، باید شواهد و مدارک کافی در دست داشته باشیم و تمام تلاش خود را بکار بگیریم تا شاهد یا مدرکی را نادیده نگرفته باشیم. گاهی مدارک و شواهد ناقص چنان گمراه کننده می شوند که قضیه را 180 درجه برعکس نشان می دهند. برای محقّقان و نویسندگان حرفه ای، این نکته بسیار ملموس و قابل توجه است. حتی برای کارآگاهان، وکیلان و حتی افسران راهنمایی رانندگی و...
در دایره ی خبر هم، ما چاره ای جز توجه به این مسأله نداریم. شاید شما بارها شنیده باشید که یک خبرگزاری ـ به اشتباه یا عمد ـ خبری را با شواهدی مطرح می کند ولی بعد از مدّتی، شواهد و قراین دیگری به دست می آید که خود خبرگزاری مجبور به انکار آن می شود.
یکی از خبرهایی که از خبرگزاری تابناک کلیک خورد و به همه جا از جمله وبلاگستان، بالاترین و... رسید، همین خبر عزیمت دو فرزند آقایان احمدی نژاد و رحیم مشایی به حجّ تمتع است. خبر آن را از خبرگزاری تابناک بخوانید.
این خبر ـ با تصویری که از سایت هواپیمایی جمهوری اسلامی همراه است ـ چنان قطعی اعلام شده که هر بیننده ای در اوّل کار، چیزی غیر از رانت، پارتی، بی عدالتی، سوء استفاده از آقازادگی به ذهنش نمی رسد. بخصوص که کمی هم با دولت نهم مشکل داشته باشد!
آنچه ما اینجا می خواهیم بیان کنیم شواهد دیگری از این ماجراست که به یافتن حقیقت ماجرا کمک می کند:
1. کاروانی که دو فرزند احمدی نژاد و دو فرزند رحیم مشایی با آن به مکّه مشرّف می شوند، کاروان شماره 340 مربوط به امور خارجه می باشد.
2. معمولا این گونه کاروانها دارای سهمیه ی ویژه اند. یعنی طبق قانون، افراد خاصی با آنها همراهند.
3. بسیار اتفاق می افتد که اشخاص سهمیه ی حجّ خود را به نزدیکان و دوستان خود واگذار می کنند و این امری مرسوم در سهمیه های حج است. شاید شما هم عروس و دامادهایی را دیده باشید که با استفاده از سهمیه ی نزدیکان خود، به حج تمتّع یا عمره مشرّف می شوند و زندگی مشترکشان را اینگونه شروع می نمایند. چه بسا در این مورد هم آقازاده های آقایان رییس جمهور و رییس سازمان گردشگری، از سهمیه ی خود یا دیگر دوستانشان که در این کاروان سهمیه داشته اند استفاده نموده باشند.
4. شما در همین کاروان 340 که بیش از 350 زائر را حمل می کند، افراد دیگری هم از چهره های کشوری و سیاسی را مشاهده می کنید.
5. همه ی کسانی که به حجّ مشرّف می شوند، از طریق قرعه کشی انتخاب نمی شوند. بعضی افراد سهمیه ی ویژه دارند. مثل مدیران کاروانها و کارکنان آنها، تیم پزشکان، تیم اداری مربوط به امور حج واقع در مکّه، جدّه و مدینه، روحانیان کاروانها و ... که گاهی بجز خودشان از نزدیکان درجه اوّلشان هم می توانند کسانی را با خود همراه کنند. در این موارد هم مسلّما کسی نمی تواند ادّعای رانت یا پارتی بازی نماید یا بگوید کسانی سالها در انتظار حج هستند و نصیبشان نمی شود و اینها بدون معطلی و قرعه کشی مشرّف می شوند. این امری است کاملا ضابطه مند و قانونی.
6. از تشابه اسمی هم نباید غافل شد. (البته در این مورد، احتمال تشابه اسمی بسیار بسیار کم است. ولی به هر حال در هر مسأله ای همه ی احتمالات موافق و مخالف باید بررسی شوند)
7. کاش خبرگزاری تابناک و دیگر خبرگزاری هایی که این خبر را درج کردند، زحمت کمی به خود می دادند و قبل از هر اعلام موضعی، از مسؤولین یا حتّی از خود رییس محترم جمهور در این باره سؤال می کردند.
8. متأسفانه احتمال رانت، پارتی بازی و سوء استفاده در هر جایی احتمال می رود. ولی به صرف نشان دادن یک لیست، نمی توان آنرا اثبات کرد. برای اثبات یک رانت ـ که در بسیاری از موارد با دور زدن قانون یا ظرافتهای خاصّ انجام می شود ـ نیاز به مدارک کامل تری داریم.
9. این نکته را برای معتقدان به اسلام و قرآن می گویم: « برخی از گمان ها گناه اند.» (إنّ بعض الظّنّ إثم ـ قرآن کریم) بخصوص که فرد یا افرادی مورد تهمت قرار گیرند.
---------------------------------------------------
پ.ن:
1. هدف از این نوشتار، نه حمایت از آقایان احمدی نژاد و رحیم مشایی بود و نه توجیه قانونهای ناقص و بد و نه موافقت با رانت و پارتی و امثال اینها؛ هدف، تنها انتقاد از نشر اخبار بی مدرک یا ناقص مدرک بود.
2. نگاه کنید:
هولوکاست فلسطین
نویسنده: تارنما در 87/8/27:: 2:15 صبح
در آستانه ی فاجعه ی انسانی غزّه هستیم.گویا هولوکاست فلسطین را پایانی نیست
گرگ هر چه زخمی تر شود، درّنده تر می شود. این است مفهوم انسان مدرن(صهیونیسم!)
-----------------------------------------
تصاویر آرشیوی است.
یک عبادت فلسفی
نویسنده: تارنما در 87/8/24:: 8:28 عصراستاد درباره علّت و معلول سخن می راند و اینکه علّتِ اوّل _تعالی_ وجود را به معلول اوّل داده است و ماهیت از لوازم وجود معلول فهمیده می شود. ماهیت، حدّ وجود و عدم معلول است. ماهیت، مرز بین داشته ها و نداشته های اوست. آنچه علّت به او داده، وجود است و وجود است و وجود؛ خالص و بی شائبه و بی نقص. البته این معلول است که محدود است و عدمهایی لازمه ی محدودیتش ...
داشتم فکر می کردم که خدایا! می گویند خیر امری وجودی است و شرّ امری عدمی. شرّ نبود خیر است؛ چون سایه که نبود نور است. خدایا بدی هایی که دارم و گناهانی که انجام می دهم، همانقدر که به من عدم می دهد، وجودم را می کاهد. و به همان اندازه مرا از تو دور می کند. ای علّت اوّل! ای سراسر، وجود! ای خالص! ای نور! با خوبی به تو می پیوندم؛ چون قطره که به دریا. و با بدی از تو دور می شوم. چون سایه از نور. خدایا، به نور تو پناه می برم از تاریکی سایه های گناه. و به دریای تو می پیوندم با قطرات ناچیز خیرات.
خدایا مرا معلول خوبی برای علّیّت تامّه ات قرار ده! خدایا وجود مرا به تکامل اکمل برسان با دستگیری علّت وار خودت!
آمین!
سخنی با منتشر کنندگان فیلم کذایی یک عمامه به سر
نویسنده: تارنما در 87/8/5:: 12:2 صبحسخنی با منتشر کنندگان فیلم کذایی یک عمامه به سر
1.اثبات صحت این فیلم و انتساب به فرد مذکور از یافتن نقطه سیاه در تاریکی شب اول ماه، بسی سخت تر است.
?.بر فرض که فیلم و استنادش صحیح باشد، این فیلم چه خدمتی می تواند به انسانها داشته باشد؟ مانند همه ی فیلمهایی که از زندگی خصوصی افرادی دیگر گرفته شد و فقط موجی کاذب راه انداخت و آبروهایی را ریخت و…
?. خود منتشرکنندگان فیلم که امر به معروف در ملأ عام را دخالت در امور خصوصی افراد می دانند، آیا وارد شدن به زندگی خصوصی افراد و انتشار آن، را جرمی سنگین تر از آنچه برایش سینه می زنند، نمی دانند؟
4. آیا نشنیده اید فردی نزد حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) اقرار به زنا کرد و برای نجات از عذاب وجدان تقاضای حد نمود و حضرت، او را از این کار منصرف نمود تا اینکه چهار روز آمد و چهار مرتبه اقرار نمود و حضرت بناچار حکم الهی را در حقش جاری نمود؟
5. آیا نشنیده اید که برای اثبات جرمهای سنگینی مثل زنا، باید چهار شاهد مرد عادل بالغ عاقل همزمان شهادت دهند؟ شما بگویید، در کدام واقعه ای چنین شهود عادلی همزمان حاضر می شوند؟ آیا اسلام این سختگیری را در اینگونه شهادت ها، اعمال نکرده است تا آبروی انسانها را حفظ کند؟ شما به کجا می روید؟
?. این انقلاب وابسته به افراد نیست که با رفتن، مردن، ارتداد یا فسق شخص یا اشخاصی نابود شود. این انقلاب، یک تفکر، یک موج، و یک سیل خروشان است. فقط می توانید نقدش کنید. انقلاب اسلامی ما، خوراکش نقد است و با نقد محکم تر و زنده تر می شود.
فاعتبروا یا اولی الابصار!
--------------------------------------------
پ.ن: توصیه می کنم اگر انسان دین مداری هستید، کنجکاو نشوید و به دنبال دیدن فیلم نباشید. همین!