استاد درباره علّت و معلول سخن می راند و اینکه علّتِ اوّل _تعالی_ وجود را به معلول اوّل داده است و ماهیت از لوازم وجود معلول فهمیده می شود. ماهیت، حدّ وجود و عدم معلول است. ماهیت، مرز بین داشته ها و نداشته های اوست. آنچه علّت به او داده، وجود است و وجود است و وجود؛ خالص و بی شائبه و بی نقص. البته این معلول است که محدود است و عدمهایی لازمه ی محدودیتش ...
داشتم فکر می کردم که خدایا! می گویند خیر امری وجودی است و شرّ امری عدمی. شرّ نبود خیر است؛ چون سایه که نبود نور است. خدایا بدی هایی که دارم و گناهانی که انجام می دهم، همانقدر که به من عدم می دهد، وجودم را می کاهد. و به همان اندازه مرا از تو دور می کند. ای علّت اوّل! ای سراسر، وجود! ای خالص! ای نور! با خوبی به تو می پیوندم؛ چون قطره که به دریا. و با بدی از تو دور می شوم. چون سایه از نور. خدایا، به نور تو پناه می برم از تاریکی سایه های گناه. و به دریای تو می پیوندم با قطرات ناچیز خیرات.
خدایا مرا معلول خوبی برای علّیّت تامّه ات قرار ده! خدایا وجود مرا به تکامل اکمل برسان با دستگیری علّت وار خودت!
آمین!