«دشمن تراشی»، واژه ای است که غالبا جبهه ی اصلاحات به جبهه اصولگرا ـ و کلا به مقامات عالی رتبه ی نظام ـ نسبت داده است. شاید اولین باری که این واژه را بکار رفت، بعد از سخنرانی رهبر انقلاب بود که افراد را به خودی و غیرخودی تقسیم فرمود. و غیرخودی ها را کسانی دانست که به انقلاب و مملکت خیانت می کنند و با دشمنان این کشور همراه و هم زبان اند. و اینجا بود که گروهی، به ایشان نسبت « دشمن تراشی» دادند.
بعد از آن، بارها و بارها این عبارت از زبان کسانی جاری شد که خود را روشن فکر می دانستند. کسانی که معتقد بودند به «اسلامی مترقی» دست یافته اند که هم با اندیشه های غربی سازگار است و هم جواب دندان شکنی به فرشته های ثواب و عقاب می دهد! به هر حال این تهمت، همچنان از جبهه ی اصلاحات به طرف حاکمان ایران و بخصوص جبهه ی اصولگرا شلیک می شد و می شود.
برای نمونه، جبهه ی اصلاحات، همواره سران جمهوری اسلامی ـ بخصوص رهبر معظم انقلاب ـ را متهم می کرده اند ـ و می کنند ـ که سخنان سران دیگر کشورها ـ بخصوص سران کشورهای اروپایی و ایالات متحده ـ را بد می فهمند! و در راستای دشمنی تفسیر می کنند. این جبهه حتی با وجود شواهد قطعی بر دشمنی این سران، باز سخنان آن ها را در راستای ایجاد صلح و دوستی و تفاهم و گفتگوی تمدن ها! دانسته، رهبران ایران را متهم به «دشمن تراشی» کرده اند.
نمونه ی بارزش، همین سخنان تبلیغاتی جناب اوباما بود که با شعار «تغییر» رأی آورد. تغییری که بیشترین کارآیی اش، در سیاست خارجی ایالات متحده، بخصوص با کشورهایی مثل ایران است. دوستان اصلاح طلب ما، این سخنان را جدی گرفتند و به صراحت دولت نهم ـ و به صورت ضمنی رهبر انقلاب ـ را متهم کردند که شما پیام اوباما را درک نکرده اید. شما باید هر طور که شده به وی چراغ سبز نشان دهید و یک قدم از مواضعتان کوتاه بیایید تا جوابی دوستانه به جناب اوباما داده باشید.
البته در این راستا، منتظر اقدام دولتمردان نشدند و خودشان از طرف ملّت و حکومت ایران، در سایتها و وبلاگهای شان، این پیام را به کسانی که آن ور آب بودند، رساندند. البته با این فرض که خودشان را نماینده یا شاید هم مساوی با تمام ملّت ایران دانسته بودند!
به موضوع اصلی بحثمان برگردیم: آنچه جای تعجب دارد این است که خود کسانی که دیگران را متهم به «دشمن تراشی» می کنند، آشکارا دچار این بیماری شده اند و همواره هر کسی را که مخالف آنها باشد، «دشمن» می پندارند. در حالی که از «دشمن» واقعی غافل اند.
بگذارید اینجا یک مقدمه بیاورم: وقتی شما به طرف مقابلتان به دید «دشمن» بنگری، هر سخن و حرکتش را در راستای «دشمنی» تفسیر می کنی. بخصوص که دشمنی شما با او احساسی باشد، بیشتر از این که جنبه ی عقلانی داشته باشد.
به اصل بحث بر می گردیم: داشتیم می گفتیم که آقایان اصلاح طلب، که خود را یا نماینده ی مردم ایران می پندارند و یا توهم «خود مردم بودن» دارند، هر کسی را که مثل آنها فکر نکند و نظری مخالف نظرشان داشته باشد، «دشمن» فرض می کنند. و چون این «دشمنی» بیشتر از این که جنبه ی عقلی و اعتقادی داشته باشد، جنبه ی احساسی دارد، هر سخنی را، که از طرف مقابلشان صادر می شود، «دشمنانه» تفسیر می کنند. حتی اگر طرف مقابل، به «دشمنان واقعی» نظام چیزی بگوید، خودشان را مخاطب آن می پندارند و سریع موضع می گیرند.
بگذارید بجای این فلسفه بافی ها دو مثال عینی بزنم:
یک. اوایل دولت نهم بود که آقای احمدی نژاد در یک سخنرانی بین المللی، طبق معمول سخنرانی هایش، نام «امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف» را آورد. گروهی در داخل کشور هوچی گری به راه انداختند که رییس جمهور را چه به امام زمان! والبته گروهی هم این میان، به اصل اعتقاد به امام زمان توهین کردند. این مسلّم بود که گروه دوم، غیر از گروه اوّل هستند. گروه اوّل، به امام زمان اعتقاد راسخ دارند. ولی گروه دوم، نه تنها امام زمان را، که حتی اصول مسلّم تر و بدیهی تر اسلام را نمی پذیرند.
چندی بعد، رییس جمهور، در یک سخنرانی، کسانی را که به امام زمان اعتقاد ندارند، از «بزغاله» کمتر دانست. در اینجا بود که صدای گروه اوّل در آمد که شما به ما توهین کرده ای و «ما» را «بزغاله» دانسته ای. شما دشمن ما هستی چون به «مخالفانت» که «ما» باشیم، گفته ای بزغاله!
دو. بلافاصله بعد از انتخابات دهم ریاست جمهوری، صدای برخی کاندیداها در آمد و ادعای «تقلب گسترده» در انتخابات را مطرح کردند. یکی از این نامزدها و اطرافیانش، به صراحت حامیان خود را به تظاهرات دعوت کرد، و علی رغم همه هشدارهای امنیتی که داده شده بود، تظاهرات برپا شد. این میان، گروهی ـ که به زودی ماهیت آن ها روشن خواهد شد! ـ بجای تظاهرات، به جان و مال مردم تعرض کردند. شیشه ها را شکستند. اموال عمومی و خصوصی را به غارت بردند. موتورها و اتومبیل های مردم و اتوبوسهای واحد را به آتش کشیدند. جان عده ای بی گناه را گرفتند و عده ای را هم راهی بیمارستان ها کردند تا برای همیشه درد در وجودشان بماند. البته کارهای دیگری هم کردند... .
فردای آن روز، رییس جمهور در تجمعی ـ اگرچه زود هنگام و بی برنامه ـ بین 40میلیون نفری که در انتخابات شرکت کردند و گروهی اندک که به اموال و جان مردم تعرض کرده بودند، فرق گذاشت. ایشان ضمن این که خود را خادم این 40 میلیون نفر و متعلّق به آنها قلمداد کرد، آن گروه اندک اراذل و اوباش را «خس و خاشاک» دانست که در مقابل رودخانه ی زلال ملّت، چیزی به حساب نمی آیند. این جا بود که دوباره همان گروه اوّل، ناراحت و عصبانی شدند و اظهار داشتند که رییس جمهور، به ما توهین کرده و ما را خس و خاشاک دانسته است.
البته مردم فهمیدند و می فهمند که منظور رییس جمهور چه کسانی بود. ولی مشکل و تعجب از این دوستان اصلاح طلب ماست که چرا این قدر همه چیز را به «دشمنی» تفسیر می کنند. و هر چه را مخالفانشان به دیگران نسبت می دهند، به خود می گیرند و خود را مخاطب آن می دانند؟ نکند واقعا بین این گروه دوم و گروه اوّل نسبتی هست که مردم از آن خبر ندارند؟ شاید هم خصلت «دشمن تراشی» این برادران و خواهران ما خیلی گل کرده است!
مرتبط:
آهستان ـ خس و خاشاک چه کسانی هستند؟
اطلاعیه معاونت ارتباطات و اطلاعرسانی دفتر رییسجمهور
چرا حامیان موسوی خود را اغتشاشگر می دانند؟