سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آقای محسن رضایی آهسته تر، لطفا!

نویسنده: تارنما در 88/4/3:: 1:46 صبح

آقای محسن رضایی، یکی از سه کاندیدای به شدّت معترض به نتیجه ی انتخابات دهم ریاست جمهوری بود. ایشان بلافاصله بعد از این که نتایج انتخابات از سوی وزارت کشور اعلام شد، با تمام وجود، هم صدا با دو نامزد دیگر، دولت را متهم به تقلّب گسترده در انتخابات نمود. به گونه ای که از رأی 500 هزاری خود اظهار تعجب نموده، تخمین علمی رأی خود را بین 3.5 تا 7 میلیون، بلکه تا 9 میلیون رأی بیان کرد. (+)

ایشان همچنین در مصاحبه های دیگر از جمله در گفتگوی ویژه ی خبری 22:45 شبکه دو تلویزیون اعلام کرد که تا آخر بر سر حقّ مردم! ایستاده است و حتی حاضر نیست دست از یک رأی بکشد. چون این حقّ مردم است!

اگرچه ایشان بعد از دیدارها و سخنان رهبر معظم انقلاب، چندین بار بر پایبندی به قانون تصریح کرد و دیگران را هم تشویق نمود که از مجاری قانونی اعتراضشان را بیان کنند، (+ و +) ولی اعتراضات ایشان چنان تند بود که سایتها و وبلاگهای مخالف نظام از آن جهت سرکوب جمهوری اسلامی و بخصوص دولت نهم و تقویت ادعای “تقلّب گسترده” استفاده کردند. 

این روند ادامه یافت تا این که شورای نگهبان با توصیه ها و تأکیدهای رهبری بجدّ مشغول بررسی اعتراض ها شد. به گونه ای که با نزدیک شدن به پایان مهلت قانونی بررسی شکایات، از رهبر معظم انقلاب تقاضای فرصت اضافه ی یک هفته ای نمود. (+)

این در حالی بود که با مشخص شدن نتایج بیشتر شکایات، معلوم شد که بسیاری از اعتراضات وارد نیست. کدخدایی ـ سخنگوی شورای نگهبان ـ در سخنانی بیان کرد که تخلفات بسیار ناچیز و جزیی بوده و به بیان بهتر، هیچ گونه تخلفی صورت نگرفته است. (+)

در همین شرایط، با کمال ناباوری، آقای رضایی از ادامه ی شکایت اعلام انصراف نمود. (+) این در حالی بود که از سخنان گذشته ی وی، سوء استفاده های گسترده ای علیه نظام و بخصوص علیه دولت صورت گرفت؛ تهمت هایی علیه دولت زده شد، و بر تنش ها افزوده شد.

خوب است نگاهی به دلایل ایشان برای اعلام انصراف بنماییم: (+)
1. یکی از دلایلی که ایشان برای اعلام انصراف بیان داشته اند، “محدودیت زمانی” است. جالب این است که شورای نگهبان، قبل از این فرصت اضافی یک هفته ای خود را برای ادامه ی بررسی شکایات از رهبر انقلاب دریافت نموده است!

2. دلیل دیگر ایشان “وضعیت سیاسی ـ امنیتی و اجتماعی کشور” است که وارد “شرایط حساس و تعیین کننده ای شده” و “از نتایج انتخابات مهم تر می باشد”!! واقعا باید به آقای محسن رضایی آفرین گفت که به این سرعت پی به وضعیت بحرانی و شرایط حساس کشور برده اند. باید به ایشان دست مریزاد گفت که تا دیروز کمکی به مخالفان نظام بود و امروز شرایط را حساس دانسته است. باید از ایشان تقدیر نمود که این همه کشتار و به آتش کشیدن اموال عمومی و خصوصی را ندیده و اکنون بعد از یک هفته بیدار شده است!

3. اما دلیل آخر ایشان ” عهدی است که با خدای خود بسته اند تا همواره سربازی فداکار برای انقلاب اسلامی، رهبری و مردم باشند”. ظاهرا آقای رضایی فقط موقعی به یاد این عهدشان می افتند که شرایط و نتایج را علیه خود ببینند. تا دیروز که می توانستند همچون “سربازی فداکار” جلو تنش را بگیرند و با تبریک گفتن به رییس جمهور منتخب همین “مردم” که “رهبری” انتخاب ایشان را به همراه مشارکت 40 میلیونی مردم جشنی واقعی توصیف نمود، آبی بر آتش افروخته از طرف دشمنان بپاشند، فریاد “اعتراضشان” بلند بود و سربازی در خدمت دشمنان و مستکبران داخلی و خارجی بودند. تا دیروز که می توانستند به همان نامه کذایی به دبیر شورای نگهبان اکتفا کنند و منتظر بررسی قانونی شورای نگهبان باشند، بر طبل اعتراض رسانه ای کوبیدند. اما امروز…!

عجبا! امروز که شورای محترم نگهبان دارد نتایج را برخلاف ایشان بیان می کند و آماده است تا آن را رسانه ای کند، از “پیگیری شکایت های مطرح شده” اعلام انصراف می نمایند!

و عجیب تر این که ایشان این اعتراض را حقّ مردم ـ و نه حقّی شخصی ـ قلمداد کرده بودند و به صراحت بیان کرده بودند که تا آخر برای استیفای این حقّ می ایستند. و گفته بودند که اگر این حقّ شخصی شان بود حاضر بود آن را به دیگران ببخشد. امّا چه سود که حقّ مردم است!! (+)

و در پایان باید خطاب به آقای محسن رضایی گفت:« آقای رضایی، شما تمام نظام را متهم به تقلّب نمودید. اکنون که اوضاع را به ضرر خود می بینید فرار می کنید. اما شکایت “ملّت بزرگ ایران” از شما همچنان باقی است. “مردم” و “انقلاب” از شما شکایت “اعاده ی حیثیت” خواهند کرد!


خس و خاشاک دشمن تراش!

نویسنده: تارنما در 88/3/29:: 2:32 صبح

«دشمن تراشی»، واژه ای است که غالبا جبهه ی اصلاحات به جبهه اصولگرا ـ و کلا به مقامات عالی رتبه ی نظام ـ نسبت داده است. شاید اولین باری که این واژه را بکار رفت، بعد از سخنرانی رهبر انقلاب بود که افراد را به خودی و غیرخودی تقسیم فرمود. و غیرخودی ها را کسانی دانست که به انقلاب و مملکت خیانت می کنند و با دشمنان این کشور همراه و هم زبان اند. و اینجا بود که گروهی، به ایشان نسبت « دشمن تراشی» دادند.

بعد از آن، بارها و بارها این عبارت از زبان کسانی جاری شد که خود را روشن فکر می دانستند. کسانی که معتقد بودند به «اسلامی مترقی» دست یافته اند که هم با اندیشه های غربی سازگار است و هم جواب دندان شکنی به فرشته های ثواب و عقاب می دهد! به هر حال این تهمت، همچنان از جبهه ی اصلاحات به طرف حاکمان ایران و بخصوص جبهه ی اصولگرا شلیک می شد و می شود.

برای نمونه، جبهه ی اصلاحات، همواره سران جمهوری اسلامی ـ بخصوص رهبر معظم انقلاب ـ را متهم می کرده اند ـ و می کنند ـ که سخنان سران دیگر کشورها ـ بخصوص سران کشورهای اروپایی و ایالات متحده ـ را بد می فهمند! و در راستای دشمنی تفسیر می کنند. این جبهه حتی با وجود شواهد قطعی بر دشمنی این سران، باز سخنان آن ها را در راستای ایجاد صلح و دوستی و تفاهم و گفتگوی تمدن ها! دانسته، رهبران ایران را متهم به «دشمن تراشی» کرده اند.

نمونه ی بارزش، همین سخنان تبلیغاتی جناب اوباما بود که با شعار «تغییر» رأی آورد. تغییری که بیشترین کارآیی اش، در سیاست خارجی ایالات متحده، بخصوص با کشورهایی مثل ایران است. دوستان اصلاح طلب ما، این سخنان را جدی گرفتند و به صراحت دولت نهم ـ و به صورت ضمنی رهبر انقلاب ـ را متهم کردند که شما پیام اوباما را درک نکرده اید. شما باید هر طور که شده به وی چراغ سبز نشان دهید و یک قدم از مواضعتان کوتاه بیایید تا جوابی دوستانه به جناب اوباما داده باشید.

البته در این راستا، منتظر اقدام دولتمردان نشدند و خودشان از طرف ملّت و حکومت ایران، در سایتها و وبلاگهای شان، این پیام را به کسانی که آن ور آب بودند، رساندند. البته با این فرض که خودشان را نماینده یا شاید هم مساوی با تمام ملّت ایران دانسته بودند!

به موضوع اصلی بحثمان برگردیم: آنچه جای تعجب دارد این است که خود کسانی که دیگران را متهم به «دشمن تراشی» می کنند، آشکارا دچار این بیماری شده اند و همواره هر کسی را که مخالف آنها باشد، «دشمن» می پندارند. در حالی که از «دشمن» واقعی غافل اند.

بگذارید اینجا یک مقدمه بیاورم: وقتی شما به طرف مقابلتان به دید «دشمن» بنگری، هر سخن و حرکتش را در راستای «دشمنی» تفسیر می کنی. بخصوص که دشمنی شما با او احساسی باشد، بیشتر از این که جنبه ی عقلانی داشته باشد.

به اصل بحث بر می گردیم: داشتیم می گفتیم که آقایان اصلاح طلب، که خود را یا نماینده ی مردم ایران می پندارند و یا توهم «خود مردم بودن» دارند، هر کسی را که مثل آنها فکر نکند و نظری مخالف نظرشان داشته باشد، «دشمن» فرض می کنند. و چون این «دشمنی» بیشتر از این که جنبه ی عقلی و اعتقادی داشته باشد، جنبه ی احساسی دارد، هر سخنی را، که از طرف مقابلشان صادر می شود، «دشمنانه» تفسیر می کنند. حتی اگر طرف مقابل، به «دشمنان واقعی» نظام چیزی بگوید، خودشان را مخاطب آن می پندارند و سریع موضع می گیرند.

بگذارید بجای این فلسفه بافی ها دو مثال عینی بزنم:

یک. اوایل دولت نهم بود که آقای احمدی نژاد در یک سخنرانی بین المللی، طبق معمول سخنرانی هایش، نام «امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف» را آورد. گروهی در داخل کشور هوچی گری به راه انداختند که رییس جمهور را چه به امام زمان! والبته گروهی هم این میان، به اصل اعتقاد به امام زمان توهین کردند. این مسلّم بود که گروه دوم، غیر از گروه اوّل هستند. گروه اوّل، به امام زمان اعتقاد راسخ دارند. ولی گروه دوم، نه تنها امام زمان را، که حتی اصول مسلّم تر و بدیهی تر اسلام را نمی پذیرند.

چندی بعد، رییس جمهور، در یک سخنرانی، کسانی را که به امام زمان اعتقاد ندارند، از «بزغاله» کمتر دانست. در اینجا بود که صدای گروه اوّل در آمد که شما به ما توهین کرده ای و «ما» را «بزغاله» دانسته ای. شما دشمن ما هستی چون به «مخالفانت» که «ما» باشیم، گفته ای بزغاله!

دو. بلافاصله بعد از انتخابات دهم ریاست جمهوری، صدای برخی کاندیداها در آمد و ادعای «تقلب گسترده» در انتخابات را مطرح کردند. یکی از این نامزدها و اطرافیانش، به صراحت حامیان خود را به تظاهرات دعوت کرد، و علی رغم همه هشدارهای امنیتی که داده شده بود، تظاهرات برپا شد. این میان، گروهی ـ که به زودی ماهیت آن ها روشن خواهد شد! ـ بجای تظاهرات، به جان و مال مردم تعرض کردند. شیشه ها را شکستند. اموال عمومی و خصوصی را به غارت بردند. موتورها و اتومبیل های مردم و اتوبوسهای واحد را به آتش کشیدند. جان عده ای بی گناه را گرفتند و عده ای را هم راهی بیمارستان ها کردند تا برای همیشه درد در وجودشان بماند. البته کارهای دیگری هم کردند... .

اغتشاش ـ تهران

اغتشاش ـ تهران

فردای آن روز، رییس جمهور در تجمعی ـ اگرچه زود هنگام و بی برنامه ـ بین 40میلیون نفری که در انتخابات شرکت کردند و گروهی اندک که به اموال و جان مردم تعرض کرده بودند، فرق گذاشت. ایشان ضمن این که خود را خادم این 40 میلیون نفر و متعلّق به آنها قلمداد کرد، آن گروه اندک اراذل و اوباش را «خس و خاشاک» دانست که در مقابل رودخانه ی زلال ملّت، چیزی به حساب نمی آیند. این جا بود که دوباره همان گروه اوّل، ناراحت و عصبانی شدند و اظهار داشتند که رییس جمهور، به ما توهین کرده و ما را خس و خاشاک دانسته است.

البته مردم فهمیدند و می فهمند که منظور رییس جمهور چه کسانی بود. ولی مشکل و تعجب از این دوستان اصلاح طلب ماست که چرا این قدر همه چیز را به «دشمنی» تفسیر می کنند. و هر چه را مخالفانشان به دیگران نسبت می دهند، به خود می گیرند و خود را مخاطب آن می دانند؟ نکند واقعا بین این گروه دوم و گروه اوّل نسبتی هست که مردم از آن خبر ندارند؟ شاید هم خصلت «دشمن تراشی» این برادران و خواهران ما خیلی گل کرده است!

مرتبط:
آهستان ـ خس و خاشاک چه کسانی هستند؟
اطلاعیه معاونت ارتباطات و اطلاع‌رسانی دفتر رییس‌جمهور 
چرا حامیان موسوی خود را اغتشاشگر می دانند؟ 

 


آراء خاموش کجا رفت؟

نویسنده: تارنما در 88/3/26:: 1:8 صبح

در معمول انتخابات ایران، بین 55 تا 75 درصد مردم مشارکت دارند. بنابراین بین 25 تا 45 درصد واجدین شرایط، در رأی گیری شرکت نمی کنند. سؤالی که برای همه ی کارشناسان و همچنین احزاب و گروه های سیاسی بسیار مهم است، این است که ذائقه ی سیاسی این گروه حدود 30 درصدی چگونه است؟

از صحبت هایی که اعضای جریان دوم خرداد در موارد متعدّد بیان داشته اند، این گونه به دست می آید که آن ها، این گروه از مردم را منتقد به دولت و وضع فعلی و خواهان اصلاحات اساسی در کشور می دانند. به بیان دیگر، این گروه، در نظر آن ها قطعا اصلاح طلب اند.

نمونه ی آن، سخنان سیدمحمد خاتمی در فیلم دوم تبلیغاتی میرحسین موسوی بود که با ولع هر چه تمام تر مردم را به شرکت در انتخابات دعوت می  نمود و بیان می کرد که در صورت مشارکت همه ی مردم، جناح حاکم در اقلیت خواهد ماند و در صورت کوتاهی بعضی ـ از جمله همین آراء غالبا خاموش جامعه ـ اقلیت طرفدار وضع موجود، اکثریت نسبی پیدا می کند.

کسانی که در جامعه ی ایرانی زندگی کرده اند و از نزدیک شهرها و روستاهای مختلف ایران را دیده اند و با اقوام و طوایف و مذاهب مختلف مردم ایران گپ زده اند، به راحتی می توانند این واقعیت را بفهمند که قشر عمده ای از مردم ایران " به وضع موجود" معترض اند و خواهان "اصلاحات اساسی" در کشور اند.

امّا یک نکته هست که برای بسیاری از سیاستمداران ـ از جمله جریان دوم خرداد ـ یا مغفول مانده و یا به عمد مورد غفلت قرار گرفته است؛ این که منظور این "قشر عمده" از "تغییر وضع موجود" و "ایجاد اصلاحات اساسی" چیست؟ آیا منظورشان همان تفکر اصلاح طلبی است که دوم خردادی ها سر می دهند؟ یا چیز دیگری در ذهن این گروه می گذرد؟

باز، کسانی که در جامعه ی ایرانی زندگی کرده اند، با کمی دقّت می توانند این را بفهمند، که اکثر مردم ایران، اصولی را که دین شریف اسلام و قانون اساسی بیان کرده، پذیرفته اند و در اعتقادات مذهبی و سنّتی خود، به آن پایبندند. این نقطه انحراف بزرگی بین "تفکر اصلاح طلبی دوم خردادی" و "آنچه در ذهن این قشر عمده" می گذرد، ایجاد می کند.

نکته ی دیگر این که مردم ایران برخلاف سیاسیون هرگز قائل به خط و مرزهای سیاسی نیستند. یعنی این گونه نیست که مثلا تفکر چپی داشته باشند  بعد به دنبال مصادیق آن بگردند. یا تفکر راستی داشته باشند و در مرحله ی بعد مصادیقش را جویا شوند. بلکه معیار اصلی برای آنها " چیزی است که در تفکرشان می گذرد". اگر آن را در نامزدهای اصولگرا یافتند، به او رأی می دهند و اگر در نامزد اصلاح طلب یافتند، او را بر می گزینند. و اگر در هیچ کدام از نامزدها نیافتند، یا مشارکت نمی کنند و یا برگ سفید تحویل می دهند.

نمونه ی بارز آن را در انتخابات هفتم با "نه" بزرگ مردم به جریان محافظه کار، و همچنین در انتخابات نهم با "نه" بزرگ آن ها به جریان "اصلاح طلب" مشاهده می کنیم.

نکته ی بعدی که بسیار مهم است این که تحلیل جامعه شناختی قبلی، فقط در آن "قشر عمده ی حدود سی درصدی" جاری نیست. بلکه در مورد همه ی مردم ایران صادق است.

و آخرین نکته: این تصور بسیار غلط است که اگر همه یا بخشی از آن "قشر خاموش" در انتخابات شرکت کردند، حتما به یک جناح خاص ـ مثلا اصلاح طلبی ـ یا نامزد خاص آنها ـ مثلا میرحسین موسوی ـ رأی می دهند. بلکه مردم، طبق آن چه گفتیم، به کسی یا کسانی رأی می دهند که در عین پایبندی به اصول و طرفداری جدی و عملی از تغییرات اساسی در مدیریت فرسوده ی کشور، اعتماد آنها را هم جلب کند.

حال می توان به راحتی تشخیص داد که چرا برخلاف "توهم دوم خردادی"، با این که بیش از نیمی از آن "قشر خاموش" در دهمین دوره ی انتخابات ریاست جمهوری شرکت کردند، "جریان اصلاحات" رأی نیاورد.

و به راحتی می توان فهمید که چگونه بسیاری از رأی ها به سبد نامزد "اصول گرایی" ریخته شد که هم خواهان "تحول جدی در مدیریت کشور" است، هم این تحول و تغییر را در "عمل" ـ در طول نزدیک به چهار سال ـ پیاده کرده است، و هم با سپر قرار دادن جان و هستی خود، در مقابل باندهای ثروت و قدرت و رانت ایستاد و هم با انتقال دولت به تمام نقاط دور و نزدیک این مرز و بوم و تشکیل کابینه ی هفتاد میلیونی، یک "اعتماد ملّی" واقعی بین مردم و مسؤولین ـ بخصوص مدیران کلان کشوری ـ ایجاد نمود.

نامزدی که آماج بسیاری از تهمت ها و دروغ های رسانه های داخلی و خارجی قرار گرفت. ولی توانست رأی قاطع مردم را کسب کند.


جشن پیروزی دکتر احمدی نژاد

نویسنده: تارنما در 88/3/24:: 3:36 صبح

انتخابات ریاست جمهوری دهم، با شگفتی هایی که داشت، تمام شد. برخلاف تصور برخی که قافیه را باخته اند و همچنان بر “توهم” خود باقی مانده اند، پیروز واقعی این انتخابات، مانند همه ی انتخابات گذشته، نه احزاب و اشخاص، که مردم بودند.

مردم ایران دوباره نشان دادند که به هیچ حزب، گروه یا شخصی بدهکار نیستند؛ که برعکس، احزاب، گروه ها و شخصیت ها بدهکاران واقعی این مردم انقلابی اند. این مردم اگر روزی تشخیص دهند که اشخاصی در مسیر رود خروشان انقلاب قرار دارند، با جان و دل از آن ها حمایت می کنند. و اگر روز دیگر آنها را مخالف انقلاب و اسلام و همراه با بیگانگان بیابند، بدون تعارف، از صحنه ی روزگار، حذفشان خواهند کرد.

آنچه می بینید، فقط صحنه هایی از جشن پرشور مردم قم و راهپیمایی خودجوش آن هاست که از انتخاب دولت خدمتگزار، به وجد آمده اند. مردمی که نشان دادند، راه انقلاب، خدمت، مردمی بودن، ساده زیستی، عزّت مداری، عدالت محوری، و پیشرفت را بر انقلاب های مخملی، مصالح گروهی و حزبی، ترس از بیگانگان، یک بام و دو هوا بودن، ولخرجی و اسراف گرایی، دنیا محوری و دروغگویی، ترجیح می دهند.

 

 


ادامه تصاویر ...

نتیجه انتخابات ریاست جمهوری

نویسنده: تارنما در 88/3/19:: 1:19 عصر

به قطع، در پایان دور دهم انتخابات ریاست جمهوری ایران، یکی از گزینه های زیر اتفاق می افتد:

1. اگر دکتر احمدی نژاد، در دور اوّل انتخاب شود ـ همان طور که نظر سنجی های رسمی و معتبر تا کنون نشان می دهد ـ جریان دوم خرداد، سخن از تخلّف گسترده در انتخابات سر خواهد داد و با هوچی گری سعی خواهد کرد که آراء بازشماری شود یا این که انتخابات، مجدّدا زیر کمیته های صیانت از آرا انجام شود. چیزی که تا کنون بارها و بارها توسط محافل منتسب به اصلاحات سر داده شده است.

احتمال وقوع این گزینه  بسیار بالاست. چون هم مواجهه با افکار عمومی چنین نشان می دهد و هم نظرسنجی هایی که خود دوم خردادی ها انجام می دهند، گویای پیروزی مطلق احمدی نژاد در دور اول است و به تازگی، برخی پروژه ها که به آن اشاره می کنیم، در همین راستا شکل گرفته است.

2. اگر شخصی غیر از دکتر احمدی نژاد رأی بیاورد، همان جریان با تبلغات گسترده خواهد گفت که مردم به احمدی نژاد، تفکر احمدی نژاد و برنامه ی احمدی نژاد، یک “نه” بزرگ گفتند. در این صورت، به شدت، تمام اتهاماتی که به دولت نهم زدند را تکرار خواهند کرد.

البته اگر این گزینه اتفاق بیفتد، بیشتر باید دست بوس تئوریسین های خودشان باشند که پروژه های بزرگ « انتساب گسترده انواع دروغ به رییس جمهور»، «مطرح کردن ناموس میرحسین موسوی»، «مظلوم نمایی در تبلیغات»، «هزینه کردن فراوان از نام امام خمینی راحل»، و… را طراحی کرده اند. و در حقیقت، وقوع این گزینه، مساوی با پیروزی این پروژه ها خواهد بود.

3.اگر یکی از نامزدهای منتسب به جریان دوم خرداد ـ کروبی یا میرحسین ـ با رأی بالا پیروز شود، ضمن تکرار شعارهای فرض دوم، مردم کشور را خواهان اصلاحات ـ به معنای مصطلح خودشان ـ خواهند دانست و انتخابات را کاملا آزاد، قانونی و نظارت شده، خواهند شمرد.

و اگر یکی از این دو نامزد با رأی ضعیف پیروز شود، ضمن تکرار گسترده همه شعارهای مذکور، این را هم اضافه خواهند کرد که عده ای از بسیجیان، سپاهیان، نیروهای دولت، و ناظرین شورای نگهبان، در انتخابات تقلب کرده یا قصد تقلب داشته اند. و گرنه باید رأی نامزد مذکور، بسیار بالاتر از این می شد.

همه این پیش بینی ها، تنها از یک چیز نشأت می گیرد: “خصلت توهم” دوم خردادی ها؛ توهم این که هر چه آنها فکر می کنند، باید اتفاق بیفتد!


دزد را بگیرید!

نویسنده: تارنما در 88/3/19:: 10:50 صبح

مردی با دوچرخه اش در یکی از بازارهای قدیمی مشغول حرکت بود تا مایحتاج زندگی اش را تهیه کند. به یک مغازه می رسد و دوچرخه را کناری می گذارد و مشغول خرید می شود. مغازه شلوغ بود و مردم سخت مشغول تا چیزی از قلم نیفتد. به ناگاه متوجه می شود جوانکی دوچرخه اش را دزدید و با زیرکی سوار شد و گریخت.

مرد بار و بنه اش را به زمین می نهد و برای گرفتن دزد به دنبالش می دود. مرد شروع به فریاد می کند که دزد! دزد! دزد را بگیرید! و جوانک دزد، که از نعمت هوش هم برخوردار بوده، به همراه مرد بیچاره ی مال باخته فریاد می زند دزد! دزد! دزد را بگیرید! و مردم با خیال راحت از این که جوانک به کمک مرد بیچاره آمده و با دوچرخه می تواند دزد را بگیرد، به کار خود مشغول شدند. تا این که دزد گریخت و بیچاره ی مالباخته به چیزی نرسید. وقت برگشت به هرکس که می گفت چرا جلو جوان را نگرفتی می گفت: مگر او با تو نبود؟

جریان انتخابات ریاست جمهوری دهم، کم شباهت به این داستان نیست. یک استاد دانشگاه، که حساب مالی اش برای همه روشن است و ریالی از بیت المال به نفع خود و اطرافیانش کنار نگذاشته، به شدت مشغول بستن دست دزدان این مملکت است. ولی دزدان هم باهوش اند. لذا با زیرکی خاص و با کمک رسانه های فراوان شان، دائم توپ را به زمین او منتقل می کنند. همان اتهاماتی که به خودشان وارد است، به رییس جمهور و اطرافیانش می زنند. تا صدا از صدا شناخته نشود و از آب گل آلود ماهی های بزرگی بگیرند. اینجاست که یاد فرمایش رهبر معظم انقلاب می افتیم که هر کسی در نوک مبارزه با فساد باشد، مورد بیشترین اتهامات واقع می شود.

و اینجاست که می فهمیم قدرت طلبان و مفسدان اقتصادی چگونه برای رسیدن به قدرت از دست رفته ی خود، حاضرند همه اصول اخلاقی ـ حتی آنچه خود مدّعی آن هستند مثل راستگویی ـ عدم تخریب دیگران ـ حفظ آبروی دیگران و... ـ را زیر پا له کنند.
در پایان خوب است یک مثال بیاورم:

adab  adab1 
اندازه اصلی تصویر                                      اندازه اصلی تصویر 

این دو تصویر، دو روی یک برگه اند که ستاد آقای میرحسین موسوی در شهر قم بین مردم منتشر می کردند. در صفحه ی اول، پیام کذایی میرحسین موسوی، که فردای شب مناظره با آقای دکتر احمدی نژاد در تلویزیون خوانده بود، مشاهده می شود. در این پیام، ایشان با بی ادب خواندن محمود احمدی نژاد، تأکید کرده اند که برای رسیدن به ریاست جمهوری، حاضر نیستند اصول اخلاقی را زیر پا بگذارند و با آبروی مردم بازی کنند.

در پشت همین صفحه، نوشته ی دیگری است که اتهاماتی را به بعضی افراد از جمله صادق محصولی، فتاح، احمدی نژاد وارد کرده اند. حال آقایان باید این سؤال را جواب دهند که اگر افشاگری درباره مفسدان اقتصادی را به معنای بردن آبروی مردم می دانند، چرا خود به آن پایبند نیستند. و اگر خود را ملزم می دانند که برای رسیدن به صندلی ریاست جمهوری، از مرز اخلاق خارج نشوند، چرا خود، اخلاق را له می کنند؟


بد اخلاقی انتخاباتی

نویسنده: تارنما در 88/3/17:: 2:38 صبح

امروز نوجوانی را دیدم که به میرحسین موسوی اهانت می کرد. گفتم: این کار را نکن! بد است. گفت: برو بینیم بابا!

همین امروز یک نوجوان دیگر را دیدم که داشت به محمود احمدی نژاد اهانت می کرد. گفتم: این کار را نکن! بد است. گفت: برو بینیم بابا!


کپی برابر اصل نیست

نویسنده: تارنما در 88/3/10:: 4:20 صبح

وقتی فیلم مستند میرحسین موسوی شروع شد، با خود فکر می کردم که آقای موسوی در این فیلم چه می خواهد بگوید و این فیلم چگونه شخصیت مهم دوران دفاع مقدس را به نمایش خواهد گذاشت. شخصیتی که بیست سال را در سکوت کامل، مشغول نقاشی و کارهای فرعی بوده و حتی حاضر  به مصاحبه با رسانه های مرتبط به فرهنگ و هنر هم نبوده است. و حتی در شرایطی که شخصی مثل آقای هاشمی رفسنجانی احساس ضرورت برای حضور پیدا کرده است، حاضر به یاری دوستان اصلاح طلب خود و مشارکت در انتخابات دور نهم ریاست جمهوری نشده است.

با خود فکر می کردم که لابد در این مستند، خاکستری های بیست ساله ایشان سفید و پررنگ می شوند. و ابهامات دوران حضور و نخست وزیری شان بی غبار.

در طول فیلم، تمام تلاش درونی ام این بود که فارغ از همه ی نزاع های سیاسی، با دیدی بی طرفانه، بلکه مشتاقانه به دنبال «میرحسین موسوی خامنه» بگردم و او را «بما هو هو» پیدا کنم.

اما ناباورانه دیدم که این فیلم ـ اگر چه به دست جمعی از کارگردانان خبره به سرپرستی کارگردان ارزشی کشورمان، مجید مجیدی ساخته شده بود ـ کپی برداری ناشیانه ای بود از یک رسانه ی تمام عیار دیگر به نام «محمود احمدی نژاد».

این فیلم، همانند مستند دیشب احمدی نژاد و همانند مستند 4 سال پیش ایشان، تلاش داشت که میرحسین را شخصی ارزشی، پایبند به نظام و اصول، تابع ولایت فقیه، یار امام راحل و همراه رهبر معظم جلوه دهد. این فیلم سعی داشت، ایشان را مانند محمود احمدی نژاد درون مردم نشان دهد. این فیلم تلاش کرده بود که میر حسین را شخصیتی اصولگرا، اصلاح طلب، مردمی و در عین حال ساده زیست بنمایاند. این فیلم نشان داد که اگر احمدی نژاد روی موکت، کنار پیاده رو نماز می خواند و در جایی دیگر بر سر سفره اش نان و پنیر است، اما میرحسین روی زمین ـ خود زمین ـ می نشیند و غذای آماده اش را هم به دستش می گیرد و می خورد.

این فیلم می خواست این را نشان دهد که اگر احمدی نژاد از حضور در محله 2000 بندرعباس و دیگر محله های فقیر نشین این مرز و بوم نمی ترسد، میر حسین هم از پذیرفتن زنی که در بین جمعیت او را می خواند و وارد اتومبیل کذایی اش می شود و از اعتیاد فرزندش می نالد، هراسی ندارد.

باز تکرار می کنم. بسیار مشتاقانه می خواستم در این فیلم، میر حسین موسوی را بیابم. ولی با همه ی تلاشم، کسی جز «محمود احمدی نژاد» را نیافتم.

اگر این فیلم میر حسین ساده زیست را نشان می دهد که در زمان انتخابات ساده زیستی اش را با نشستن روی زمین به رخ مردم می کشد، حافظه ی مردم ایران، احمدی نژادی را نشان می دهد که در دوره ی شهرداری پایتخت و در دوره 4 ساله ریاست جمهوری اش، زمین نشین و ساده زیست بوده است.

اگر این فیلم میرحسین را نشان می دهد که در جمع مردم است و در بینشان حاضر می شود و سخنشان را ـ در زمان انتخابات ـ می شنود، مردم ایران، احمدی نژادی را می شناسند که سالها در بین مردم بوده است. احمدی نژادی که نه تنها در سفرهای استانی و خارجی اش، که در زمان حضور در پایتخت هم در بین مردم بوده است و نه تنها در سفر که در حضر هم دور از خانواده اش و در جمع ملّت ایران بوده است.

اگر این فیلم میرحسین را نشان می دهد که چکمه پوش، وارد باغات چای گیلان می شود، حافظه مردم بارها و بارها احمدی نژاد را به یاد می آورد که سرزده وارد محله های فقیر نشین و پروژه های نیمه کاره و باغات و مزارع و ... می شده و از نزدیک مشکل مردم را می شنیده و تمام تلاشش را برای حل مشکلشان انجام می داده است.

و اگر این فیلم، میر حسین را نشان می دهد که به فکر کرامت انسان هاست، ملّت ایران، احمدی نژادی را می شناسد که مدّت هاست نهضت عزّت ایرانی، کرامت انسانی و منش و اخلاق اسلامی را در کشور به پا کرده است.

آری، مستند میرحسین، همان مستند احمدی نژاد بود؛ با این فرق که «کپی برابر اصل نیست.»

----------------------------
پ.ن: اگرچه نمایندگان شاخص سینمای کشور جمع شده بودند تا در این مستند، میرحسین را متفاوت از احمدی نژاد نشان دهند، ولی آنچه دیدیم پیروزی احمدی نژاد بود. به قول پروفسور مولانا ـ مشاور عالی رییس جمهور ـ احمدی نژاد به تنهایی یک رسانه است.


آقای کروبی! چرا؟

نویسنده: تارنما در 88/3/3:: 8:19 عصر

از آقای کروبی خوشم می آید. با شجاعت حرفش را می زند. از بیان واقعیت ها هم نمی هراسد. اگر چه همه ی آن ها را نمی گوید! بر خلاف بقیه ی اصلاح طلب ها، احمدی نژاد را پرکار و مثبت معرفی می کند. حتی پول گرفتن از امثال شهرام جزایری بدون تحقیق در حلال و حرام بودنش را هم انکار نمی کند.

از همه ی این ها گذشته، حزبی قوی تأسیس کرده است و یک تنه در مقابل مخالفانش ایستاده است. به شدّت معتقد به کار گروهی و حزبی است و برای رسیدن به اهداف حزبی اش، حاضر است در مقابل دوستان و شاگردان و هم فکرانش بایستد.

بیش از آن که به نتیجه فکر می کند، به وظیفه می نگرد و این که اصلاحات باید نهادینه شود. حتی اگر به قیمت رأی نیاوردن اصلاح طلب ها باشد... و خود را شاگرد و نماینده ی تامّ الاختیار امام (ره) معرفی می کند.

این دوره را نمی دانم، ولی در انتخابات قبلی، آن قدر جسارت داشت که در مقابل هم فکران و مخالفانش دو اتوبوس سبز همراهش کند تا جایی بدون حامی نماند.

آن قدر نفوذ دارد که توانسته است حزب کارگزاران را از هم بپاشد. و در مقابل، هم حزبی هایی قوی جمع کرده است که رو در روی دیگر اصلاح طلبان ایستاده اند و از او دفاع می کنند.

همه ی این ها را شاید بتوان نقطه قوت مؤسس حزب اعتماد ملّی دانست. ولی در میان این همه گزاره من جواب یک سؤال را نیافته ام.

شیخ و پدر اصلاحات ایران، چرا در این همه سال مبارزه و مسؤولیت و شاگرد پروری نتوانسته حتا یک شاگرد اصلاح طلب پر نفوذ و محبوب تربیت کند، که اکنون، در سال های کهولت سن، دستگیرش باشد. شاگردی که مثل او به کار گروهی و حزبی معتقد باشد و مانند دیگران شعار خروج از حاکمیت و گریز از قانون سر ندهد. ولی در عین حال، مانند شیخ بعد از دو سفر تبلیغی حنجره اش خسته و نفس بند نیاید و بتواند سنگینی بار ریاست جمهوری را از طرف او و حزبش تحمّل کند.

چرا شیخ نتوانسته است در عین شعار جوان گرایی ـ که خودش و دیگر نامزدهای انتخابات فعلی و گذشته بارها و بارها سر داده اند ـ یک نفر را جایگزین خود کند و خود در کنارش به هدایت او و تیمش بپردازد؟

و سؤال آخر: از آقای کرباسچی چه خبر؟


احمدی نژاد سر جات بشین!

نویسنده: تارنما در 87/12/19:: 4:4 صبح

هنوز تا انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری سه ماه باقی است. ولی گویا قرار است این سه ماه، سخت ترین دوره کاری احمدی نژاد باشد. در حالی که  دولت، همچنان به فعالیت خود ادامه می دهد و کمترین توجه را به صداهای انتخاباتی ندارد، برخی مخالفین دولت، به دنبال ایجاد جو روانی و کشاندن دولت به سیل نزاعهای بی فایده ی سیاسی و تشدید تخریب ها هستند. ظاهرا این گروه، که با اعلام کاندیداتوری سید محمّد خاتمی، بسیار شعف زده شده اند، تصمیم دارند در این ایام باقیمانده، دولت و شخص احمدی نژاد را از چشم مردم بیندازند.
اگر چه نمی توان همه این افراد را حامیان سید محمد خاتمی و یا حتی معتقدین به نظام جمهوری اسلامی دانست، ولی در لوای حمایت از ایشان و به طور کلی، جریان اصلاح طلبی، قصد دارند رییس جمهور را زمین گیر کنند.
متاسفانه هر چه پیش می رویم این جو سازی ها روز به روز بیشتر می شود و از مسائل اقتصادی گرفته تا کوچکترین مسائل زندگی و منش و رفتار شخصی دکتر احمدی نژاد را تحت الشعاع قرار داده است.
تخریب چی ها، به طور کامل دولت و رییس جمهور را زیر ذره بین قرار داده اند تا کوچکترین نقطه ضعف را تبدیل به کوهی از مشکلات نمایند.
جالب اینجاست که برخی از شاخصین جریان اصلاحات (+) هم به این جوسازی ها ملحق شده اند و در ماهها و روزهای اخیر، از تمسک به هیچ کوچک و بزرگی در راه تخریب فروگزار نکرده اند.
برخی از مواردی که به عنوان نمونه می توان ذکر کرد عبارتند از:
1. تهمت حمله به سید محمد خاتمی توسط چماقداران حامی احمدی نژاد؛ + و + و + در حالی که تصاویر موجود گویای این است که مردم به صورت طبیعی و معمول در حال راهپیمایی بودند و برخی حامیان خاتمی، شعار حمایت از ایشان را سردادند و جو را متشنج کردند، مخالفین دولت، این تنش را حمله و اهانت حامیان چماقدار احمدی نژاد به سید اصلاحات تفسیر کردند. در حالی که در تصاویر و فیلمهای موجود هیچگونه اثری از چماق و چماقدار ـ بجز یک چوب پایه پرچم ـ دیده نمی شود.  + و + حال باید از این افراد پرسید که شما طبق کدام حجت شرعی، این اتهام را به حاضرین در راهپیمایی 22بهمن می زنید؟ و اگر برفرض افرادی هم به آقای خاتمی توهین کرده باشند، دلیل شما از اینکه اینها حامیان و چماقداران احمدی نژاد هستند، چیست؟ (این و این را هم بخوانید)
2. نمادین و انتخاباتی بودن سفر رییس جمهور به استان یزد؛ + و + این هم از عجایب روزگار است. سفرهای استانی از همان اوایل دولت نهم، شروع شد و طبق برنامه ادامه یافت و هنوز هم ادامه دارد.  اکنون آیا چون دیگران سفرهای انتخاباتی خود را شروع کرده اند، این سفرها هم انتخاباتی! می شود. آیا به میل و طبع آقایان، رییس جمهور و هیأت دولت باید در خانه بنشینند تا کارها  و عملکردشان، انتخاباتی تلقی نشود! (+)
3. پرتاب کفش به سوی احمدی نژاد در سفر به ارومیه؛ + و + و + و + در حالی که هیچ تصویر و فیلمی از این خبر منتشر نشده و صرفا یک ادعای بی اساس می باشد، خیل عظیمی از مخالفان دولت، به این خبر دامن زدند. در حالی که اصل این خبر ساخته و پرداخته چند سایت خارج از کشور می باشد که همزمان آنرا در خروجی سایتهایشان قرار دادند و وبلاگها و سایتهای داخلی مخالف و منتقد دولت هم آنرا به چماقی علیه دولت و شخص احمدی نژاد تبدیل کردند. اثر نشر این خبر کذب تشبیه کردن احمدی نژاد به بوش ـ رییس جمهور سابق امریکا ـ و ایجاد جو روانی بیشتر علیه جمهوری اسلامی بود که متاسفانه گروهی از سر نادانی به این امر کمک کردند. (این را هم بخوانید)
4. قهرمان نشدن ایران در جام جهانی کشتی تهران به دلیل حضور رییس جمهور در لحظات حساس مسابقه؛  + و + و + متاسفانه این قضیه که در برخی خبرگزاری ها هم انعکاس یافته است در محافلی چون سایت بالاترین ـ که بعضی ها آن را نماد دموکراسی ملّت ایران!! تلقی کرده اند ـ به شدّت دنبال شده است به گونه ای که با سیاستهای پنهان مدیران این سایت، ظرف مدّت نیم ساعت، به یکی از داغترین موضوعات روز این سایت تبدیل شد. + و +
...
متاسفانه موارد تخریب رییس جمهور و دولت نهم، که از همان آغازین روزهای کاری دولت شروع شد، منحصر به این موارد نمی شود و اینها را از باب مشت نمونه خروار ذکر کردم. امیدوارم نامزدهای دوره دهم ریاست جمهوری، با اعلام بیزاری از این نمونه تخریبها، اجازه ادامه دادن به این فضای بی انصافانه و غیر شرعی را ندهند تا هم موجبات انجام انتخاباتی سالم و پرشور را فراهم کرده باشند و هم به همه مردم اجازه قضاوت درست در باره ایده ها و عملکرد های خود  را بدهند. همانگونه که آقای احمدی نژاد هم در بیانیه ای از حامیان خود خواست که از هر گونه تخریب دیگران بپرهیزند.




بازدید امروز: 31 ، بازدید دیروز: 16 ، کل بازدیدها: 315955
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ