سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نسیم حضور رهبرم

نویسنده: تارنما در 89/7/28:: 4:19 عصر

از چند روز پیش از آمدن رهبر معظم انقلاب بود که به راحتی می توانستم «انتظار» و «اشتیاق» را در چشمان مردم قم ببینم. اگرچه قرار بود این سفر یک هفته زودتر به عنوان سفری حوزوی انجام شود، و همین باعث شده بود تا مردم کمی سر در گم باشند و انتظاری همراه با ابهام داشته باشند، ولی بالاخره با معلوم شدن زمان سفر استانی رهبر انقلاب، نشانه های اشتیاق مردم برای هرچه زودتر رسیدن موعد «زیارت» آشکار شد.

هر چه به زمان ورود «آقا» نزدیک تر می شدیم، این «انتظار»، پرشور تر می شد. هرچند محرّک هایی چون جایگاه های بسیج و برخی جایگاه های مردمی در این زمینه بی تأثیر نبود، ولی بالاخره «قم»، قم بودن خود را نشان داد. از پوسترهایی که مردم به اتومبیل ها و موتور سیکلت های خود چسبانده بودند، تا آویزی ها و بنر هایی که مؤسسات و سازمانهای دولتی و مردم نصب کرده بودند، تا آن مغازه ای که کلیه اجناس خود را به مناسبت ورود رهبری با 5 درصد تخفیف عرضه می کرد، همه و همه نشان از یک حقیقت داشت. همه می گفتند که مردم قم منتظرند «رهبرشان را ببینند.»

با این که چند بار دیگر توفیق دیدار رهبر را داشته ام، اما این اشتیاق احساس عجیبی را به من منتقل می کرد. هنوز نمی توانم جوانب این احساس عجیب و زیبا را توصیف کنم!
گاه از خود می پرسیدم اگر قرار باشد روزی امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور کند، مردم چگونه خواهند بود؟ احساس می کردم این بار، تفاوتی با دفعات گذشته دارد.

به پسرم قول داده بودم که او را جایی ببرم که بتواند «آقا» را از نزدیک ببیند. هر چند ازدحام روز استقبال، آزار دهنده بود و برخی تجربه های گذشته کافی بود تا از این ازدحام فرار کنم. به هر حال، با خانواده قرار گذاشتیم که بجای رفتن به مسیر استقبال، به محلّ سخنرانی آقا برویم تا بتوانیم به راحتی ایشان را، هرچند دیرتر از دیگران، زیارت کنیم.
جالب این جا بود که تقدیر دیگری برای ما رقم خورد و باعث شد بعد از دیداری که چند سال پیش با آقا داشتم، این دیدار برای من و پسرم بسیار دلچسب باشد.

کسانی که به خیابان باجک (19 دی) وارد می شدند به راحتی می توانستد ازدحام و فشار جمعیت را در هنگام ورود رهبر متوجه شوند. با این حال، به کنار داربست هایی که وسط خیابان کشیده بودند رفتیم. ساعتی منتظر شدیم. فشار جمعیت حتی پیراهن مرا پاره کرد. ولی توانستیم آقا را از فاصله‌ی یک متری ببینیم و چشمانمان به جمالشان منوّر شود. این بهترین سوغاتی بود که رهبر برای «ما» آورده بود.

به هرحال، به اشتیاق شنیدن سخنانش به دنبال کاروان اتومبیل ها، درگیر با سیل جمعیت به راه افتادیم و نم نمک به میدان «آستانه مقدّسه» رسیدیم. باورم نمی شد که بتوانیم وارد میدان آستانه شویم. خیلی راحت در جایی قرار گرفتیم که هم آقا را می دیدیم و هم صدایش را می شنیدیم.

فردا قرار است «رهبر» با حوزویان دیدار عمومی داشته باشند. هر چند با استقبال و قرعه کشی های انجام شده، و بی اطلاعی از لزوم «ثبت نام اینترنتی»، دیگر امیدی به یافتن «کارت ملاقات» نداشتم، اما دلم روشن بود که به گونه ای این دیدار هم انجام می شود. تا دیروز، فقط وعده هایی برای دریافت کار از برخی دوستان نزدیکم دریافت کرده بودم. اما امروز، دو عدد کارت به دستم رسید. یکی را برای خود و دیگری را برای «همسرم» گذاشته ام. امیدوارم تقدیرمان به گونه ای شود که بتوانیم رهبر را باز ملاقات کنیم.

در پایان: معتقدم، ملاقات، تنها مقدمه ای است برای «شبیه شدن» و «به کمال رسیدن» و «خوشبختی»!
-------------

پس نویس: اوج حقارت، کینه، حسد و سوزش کسانی را که دارد جانشان از این دیدار و استقبال در می آید، می توان در فضای وبلاگهای آن وری! دید.  این دو سه سطر را در جواب گزافه گویی های آنها اضافه می کنم: برای دیدار رهبرم، نه تنها حاضرم پیراهنم پاره شود و در فشار جمعیت و و زیر گرمای سوزان آفتاب قم قرار بگیرم، که حاضرم جان خود و خانواده ام را هم فدا کنم. این اعتقاد همه‏ی اعضای خانواده‏ی من است.


مشکل اساسی استان سیستان و بلوچستان

نویسنده: تارنما در 89/4/26:: 12:9 صبح
فارغ از سیاست “کشتار” که ایالات متحده در منطقه بشدّت دنبال می کند، مشکل اصلی استان سیستان و بلوچستان را “نا امنی” نمی دانم. مشکل اساسی این استان “فقر فرهنگ” است. چیزی که هم در قشر شیعه و هم قشر سنّی این استان آشکارا به چشم می خورد.
به امید روزی که یک رییس جمهور با دغدغه های جدّی فرهنگی در این مملکت اسلامی سر کار بیاید.

تونل ناکام و احساس مسؤولیت برخی ...!

نویسنده: تارنما در 89/3/10:: 6:48 عصر
چند سال پیش بود. بله، دقیقا چند سال پیش بود. البته یادم نیست چند سال پیش! از بس طولانی شد. ولی به هر حال شروع شد. اگر چه هنوز تمام نشده است.

ظاهرا این نوشته هم می خواهد تحت تأثیر ابهامات طرحی قرار بگیرد که در قم شروع شد، ادامه یافت، عمده ی هزینه اش برای ساخت ساختمانی تجاری صرف شد و مابقی به زور و برای خفه کردن اعتراضهای شایدیِ مردم، به ساختن راه اختصاص یافت. دقیقا یادم هست که گفتند قرار است طرح اتصال خیابان عمار یاسر قم به خیابان معلّم راه بیفتد. سریع خانه های بافت فرسوده ی قم را که مردم واگذار کرده بودند، تخریب کردند. طرح را «عمار یاسر» نامیدند تا ادامه ای باشد بر سلسله خیابان های 45متری عمار یاسر، 55متری عمار یاسر و 75متری عمار یاسر.

ظاهرا مناسبت سال پیامبر اعظم همه چیز را به هم ریخت. البته همه چیز را درباره ی اسم این طرح. نام طرح شد: طرح پیامبر اعظم. و البته با یک تفاوت بزرگ. یک تابلوی روزشمار در کنار طرح در تقاطع خیابان انقلاب(چهارمردان) و 45متری عمار یاسر نصب شد. به گمانم یکی دو بار زمانش تمام شد و دوباره تمدید شد. و البته در نهایت هم جمع شد و صدایی در نیامد. و البته تظاهرات و تحصنی هم صورت نگرفت، البته!

گذشت و گذشت تا به مناسبت عید غدیر که فقط قرار بود طرح افتتاح شود، تأکید می کنم، فقط افتتاح شود و نه تکمیل، نام آن هم تغییر کرد و شد طرح «الغدیر». این میان یک تغییر بزرگ هم در پروژه ی عمار یاسر یا همان پیامبر اعظم یا شما بگو الغدیر اتفاق افتاد. به طرح، تونلی چند صد متری هم افزوده شد. نمی دانم. شاید هم به تناسب و تحت تأثیر شاهکار بزرگ تونل غدیر تهران این تغییر اتفاق افتاد.

به هر حال گذشت و گذشت. شورای شهر با شهرداری، شهرداری با مدیران پروژه و بخصوص پیمانکار اصفهانی، و پیمانکار با مقامات استانی و گاه کشوری درگیر بودند و طبق شنیده ها جریمه ای هم از رییس جمهور محترم و پرکار کشورمان، جناب آقای احمدی نژاد دریافت کردند. ولی طرح همچنان ناتمام بود که بود. البته نیمه راه هایی برای این که جریان ترافیک مرکزی شهر سکته نکند، باز شده بود. طرح چند باری هم آنژیو کرده بود البته!

تا این که از قضای روزگار، دور دهم انتخابات ریاست جمهوری شروع شد و به برکت اغتشاشات بعد از آن، کسی یادی از طرح ناقص الخلقه ی ما نکرد که نکرد. و البته از آن جهت که باید ولایت مداری را در جایی نشان داد، بعد از تظاهرات نهم دی سراسر کشور، این طرح هم برای بار سوم تغییر نام داد و نام چهارمش شد «نهم دی». البته فقط نام تونل عوض شد! «تونل نهم دی».

دعواها همچنان ادامه یافت تا این که مردم مظلوم و مستضعف حامی دین و مرجعیت و انقلاب قم، شاهد یک تابلوی عجیب و باورنکردنی شدند. تابلویی که شورای محترم شهر نصب کرده بود و به مردم برای چندمین بار قول داده بود که پروژه در حال تکمیل است. آری. واقعا در حال تکمیل است. زمان آن هم مشخص است. تا پایان سال 1388. باور نکردنی است. حد اقل برای آنهایی که در سال 1388 یک بار به شهر قم سفر کرده باشند و گوشه چشمی به این طرح انداخته باشند.
سرنوشت همان شد که شورای شهر خواسته بود. گویا بغیر از مدیریت می توان با بخشنامه و تابلو هم تکمیل پروژه ها را جلو انداخت!

آنچه افتتاح شده بود، دالانی بود نیمه کاره، بدون روشنایی کافی، بدون زیرساخت مناسب، و بدون هیچگونه دستگاه تهویه! یاد مُدبَق(1) های قدیم را زنده می کرد ـ و البته هنوز زنده می کند ـ که وقتی واردش می شدی رشته هایی از دود را که در زیر نور آفتاب می رقصیدند، نمایش می داد. و البته اینجا دودها از اگزوز اتومبیل ها بود نه تنور!

بگذریم که طرح هنوز که هنوز است، تکمیل نشده و فقط و فقط افتتاح! شده است. آنچه برای من در اینجا اهمیت دارد، کج فهمی دینی-انقلابی برخی مردم متدین قم است. بگذارید دوباره قصه بگویم. دقیقا چند روز پیش بود که نزدیک ساعت 7 صبح با عجله می خواستم خودم را به محلّ مباحثه برسانم تا مجبور نشوم به هم مباحثه ام جریمه بدهم! وارد طرح ناکام(ل) افتتاح شده شدم که اکنون دوباره با دخالت برخی مراجع عظام «الغدیر» نامیده شده بود. با تعجب دیدم که روی تابلوی ورودی تونل، کاغذی بزرگ چسبانده اند که روی نام «الغدیر» را پوشانده و نوشته است «9 دی» دقیقا به همین صورت. با کلمه ی «تونل» که قبل از آن قرار داشت می شد: « تونل 9 دی». معلوم بود کار دولتی ها نیست! لابد کسی احساس مسؤولیت کرده که چرا حماسه ی نهم دی فراموش شد؟! چرا؟ باید با جان و دل آنرا زنده نگه داشت. و زنده نگه داشتن آن به بازگردان یکی از نام های سابق این طرح است. آنچه اصلا اهمیت ندارد، تمام شدن طرح است که هیچ ربطی به اسلام و انقلاب و حتی احساس مسؤولیت های کذایی ندارد! فعلی الاسلام السلام!



---------------
1. مُدبَق، همان مَطبَخ است که در برخی لهجه های محلّی تغییر وضعیت داده است. به اتاقی گویند که در آن تنور و ساز و کار پخت نان در خانه های قدیم طراحی شده بود.

به بهانه نطق احمدی نژاد در کنفرانس بازنگری NPT

نویسنده: تارنما در 89/2/14:: 4:14 صبح
آقای احمدی نژاد!
کسی که به نا امنی در جهان کمک می کند و نیروهایش را برای کشتن مردان و زنان و کودکان بی گناه در عراق و افغانستان و پاکستان تقویت می کند، «رییس جمهور محترم»1 نیست.
کسی که عامل با واسطه یا بی واسطه ی قتل هزاران جان محترم است، شرعا «خونش هدر» است.
والسلام.


----------------------
1. آقای احمدی نژاد در قسمتی از نطق دیروزش در سازمان ملل، اوباما را «رییس جمهور محترم امریکا» خطاب کرد. +

تربیت

نویسنده: تارنما در 89/2/10:: 3:39 عصر
استادی می گفت: کودکان شما آن گونه تربیت نمی شوند که "شما می خواهید"؛ آن ها، آن گونه تربیت می شوند که "شما هستید".
و باز می گفت: شما به کودکان تان آموزش نمی دهید. شما و کودکان تان با هم آموزش می بینید.
خدایا! مرا در تربیت فرزندانم بزرگ نما!

دردسر مشغله

نویسنده: تارنما در 89/2/10:: 12:38 صبح
آن گاه که اینترنت نداری، هزار ایده ی ناب در ذهنت جوانه می زند و آن ها را خوب پرورش می دهی تا در شرایط مطلوب در وبلاگت بکاری. و آن گاه که دریچه ی اینترنت باز می شود، طوفان فراموشی بذری بجای نمی گذارد.
این است دردسر مشغله!

حماسه حضور قم

نویسنده: تارنما در 88/11/23:: 6:25 عصر

هر چشم
بینایی می توانست عظمت اقیانوس حضور ملّت را در روز بیست و دوم بهمن امسال
به خوبی مشاهده کند. ولی ثبت لحظاتی هر چند ناقص و هر چند مختصر از حماسه
حضور مردم قم برای کمک به بینشی بهتر شایسته می نماید. بخصوص برای کسانی
که شاید در هیاهوی رسانه های استکباری هنوز نتوانسته اند واقعیت ملّت 
ایران را بیابند. امیدوارم مفید افتد!

------------
پ.ن: به دلیل کمبود وقت و کمبود امکانات، نتوانستم همه تصاویری را که تهیه
کردم در اینجا نمایش دهم. همچنین از شما به دلیل کیفت پایین تصاویر عذر
قصور می طلبم.





قدیمی ترین پیام امام به ما

نویسنده: تارنما در 88/11/16:: 10:50 صبح

اگرچه مشغله کاری و درسی مدتهاست از وبلاگنویسی دورم کرده است، اما انقلاب اسلامی و دهه فجر، آن قدر عظمت دارد که بتوان سطوری هر چند تکراری و هر چند کوتاه، جهت بزرگداشت این ایام نگاشت.
خودم ندیده ام؛ اما از باخبران شنیده ام:
قدیمی ترین دستنوشته ای که از حضرت امام خمینی ره ـ بنیانگذار جمهوری اسلامی ـ به دستمان رسیده، این آیه شریفه است:
(قل إنّما أعظکم بواحدة أن تقوموا لله مثنی و فرادی)
«بگو به شما فقط یک موعظه می کنم؛ این که برای خدا تک تک، و دوتا دوتا قیام کنید.»
آیه ای که منشأ قیام امام شد و به آن عزیز، قدرت تحمّل سختی های فراوان را داد تا با خون دل خوردن، این انقلاب را به سر انجام برساند.

و اینک:
این بنیان گرانقدر به دست من و شما سپرده شده است تا ما چه کاره باشیم و ما چقدر به این آیه قرآنی عمل کنیم. آیا من و شما، از قائمین هستیم یا «مع القاعدین»؟!


خورشید

نویسنده: تارنما در 88/10/6:: 10:15 صبح

روزی که در جام شفق مل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید

شید و شفق را چون صدف در آب دیدم
خورشید را بر نیزه گوئی خواب دیدم

خورشید را بر نیزه؟ آری اینچنین است
خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین است

بر صخره از سیب زنخ بر می‌توان دید
خورشید را بر نیزه کمتر می‌توان دید

در جام من می پیش تر کن ساقی امشب
با من مدارا بیشتر کن ساقی امشب

ادامه مطلب...

آزارم می دهد، دوست من!

نویسنده: تارنما در 88/8/14:: 9:28 صبح
آزارم می دهد، این که هم تو اذیت شوی و هم من. تعارف های به ظاهر دوستانه، ولی خراب کارانه ات آزارم می دهد. وقتی تو عجله داری، من هم؛ وقتی تو درس داری، من هم؛ وقتی هر دو دیرمان شده است، چرا با اصرار می خواهی که پیشت بمانم؟ چرا کاری که قرار بود نیم ساعته تمام شود، باید یک و نیم ساعت به طول بینجامد؟ مگر وارد شدن به یک سایت و یک ثبت نام ساده چقدر کار می برد؟ حالا اگر ناهار و میوه و چاشنی با کلّی بحث سیاسی و غیر سیاسی دیگر را به زمانی دیگر واگذار کنیم، روزمان شب نمی شود؟
دوست من! دوستی به این است که ملاحظه ی راحتی همدیگر را بکنیم. نه تکه و پاره کردن دوستی در زیر مشت های تعارف!
دوستت دارم. همین!


   1   2      >


بازدید امروز: 14 ، بازدید دیروز: 13 ، کل بازدیدها: 316689
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ