اینجا تارنماست. جای دوری نرو. کافی است به دور و بر خودت بنگری. نگاه نکن. بنگر! اندیشه کن. چیزهایی که می بینی، هر قلمش، دفتری است و عشقی و زندگی و مرگی. حتی آن سوسکی که گوشه ی اتاق نشسته و منتظر است تا چیزی بر سرش فرود آید و تمام!
اینجا گزارشی است از آنچه من و تو می بینیم و می شنویم. نه آنگونه که می بینیم و می شنویم. شاید به ریختی دیگر! اینجا آیینه ای است که خوبی ها و بدی ها، زیبایی ها و زشتی های من و شما را نشان می دهد. بهتر بگویم. می خواهد نشان دهد. آنچه من و تو می بینیم و نمی بینیمش. لمسش می کنیم و از لمس کردنش می پرهیزیم. می شنویم و گوش نمی دهیم. آنچه باید دید و شنیدش؛ ولی نه آنگونه که الان می بینیم و می شنویم. به قول خودم: به ریختی دیگر!