تو را در کار انجام شده قرار می دهد. کاری که شاید خلاف قانون هم باشد. دلت می سوزد. برای حلّ مشکلش سه ساعت تمام یا سر پا ایستاده ای و یا رانندگی کرده ای. آخر کار که مشکل دارد حل می شود، با چند جمله نابجا به یک افسر، مشکل را دوبرابر می کند. دوباره شروع می کنی. ولی به جای تشکر، زخم زبان می ریزد که تو این قدر قانونمندی! کشور همه اش روی هواست! بعد شروع می کند به تهمت های همیشگی به همه! از رییس جمهور گرفته تا کارمندها و نظامی ها و بازاری ها و مهندسان و روحانیون و غیره. وقتی می گویی بی قانونی را فی الجمله می پذیری ولی تهمت را هرگز، تند می شود که یعنی تو کشور را آباد و مثل گل و بلبل می دانی؟! اینجاست که سختی روی پا ایستادن چند ساعته را فراموش می کنی و سرت سوت می کشد!