با دمیدن طلیعه های پیروزی حماس، به تازگی موج جدیدی در فضای رسانه های غربی به راه افتاده است. این تحلیل ساختگی که پایش به وبلاگستان فارسی هم باز شده است پیروز نهایی این جنگ را نه حماس و نه رژیم صهیونیستی، که ایران می داند. بنا بر این تحلیل، ایران با تحریک حماس، آغازگر این جنگ بود که دودش به چشم دو طرف جنگ رفت و سودش به جیب ایران. مدافعین این تحلیل، معتقدند ایران با رایزنی های سیاسی با سران حماس، آنها را به نپذیرفتن ادامه آتش بس و نقض آن تحریک کرده، با تسلیحات نظامی تجهیز کرده است و پس از شروع جنگ، با بیانیه ی آیت الله خامنه ای آتش آن را دو چندان نموده است. این تحلیل علاوه بر این که بسیار غیر مستدل است و با یک جستجوی ساده در اخبار روزهای قبل از جنگ و روزهای آغازین آن، پی سست آن فرو می ریزد، به این سؤال، مغالطه آمیز پاسخ داده که ایران از این جنگ چه نفعی می برد؟
اگر به دید سیاستمداران غرب و هم فکرانشان بنگریم و به اشکالات اساسی این تحلیل نگاه نکنیم، شاید بتوان گفت ایران به عنوان کشوری مستقل در خاورمیانه که خواهان به قدرت رسیدن و پیشرفت در این منطقه است، از این جنگ سود برده است. ولی آیا ایران هم مانند این سیاستمداران، تفکر سلطه را در پیش گرفته است یا با تفکر و جهان بینی خاصّ خود پیش می رود؟ چیزی که متأسفانه آنها از فهمش ناتوان اند. هژمونی رایج سلطه، باعث شده است که دانش آموختگان سیاست غرب، از فعالیتهای فرهنگی و سیاسی جمهوری اسلامی ایران، جز سلطه طلبی، قدرت طلبی و ماهیگیری از آب گل آلود چیزی نفهمند. در حالی که اساسا این تفکر  در سیاست جمهوری اسلامی، معنای دیگری پیدا می کند، راه دیگری می رود و اهداف دیگری دارد. انقلاب اسلامی ایران، از همان آغاز، با استکبار، استثمار و سلطه مخالف بود و بر این تأکید می کرد که ملّت ها باید خودشان حکومت هایشان را انتخاب کنند و خودشان درباره آینده خود تصمیم بگیرند. به علاوه، این مسأله در بین ملّتهای اسلامی معنای دیگری هم داشت و دارد. ملّتهای اسلامی اگر چه به زور سیاستهای پدر استعمار، انگلیس پیر، از هم جدا شده اند و مرزهای مجازی بین آنها و بین حکومتهایشان فاصله انداخته است، امّا یک امّت بیشتر نیستند. این گونه نیست که اگر یک کار به نفع ملّت ایران بود ولی به ضرر ملّت عراق، یا فلسطین یا عربستان، آن کار مطلوب ایران باشد، یا مثلا اگر اعمال یک سیاست به نفع مردم بحرین بود ولی به ضرر مردم عراق یا پاکستان، آن کار بد باشد. بلکه در یک فرآیند سیاسی، باید مصلحت کلّ ملّت اسلامی لحاظ شود. جمهوری اسلامی ایران، تلاش فراوان کرده و می کند این تفکر و جهان بینی را که از مسلّمات دین اسلام است و همه ی فرقه های اسلامی به ارتکاز یا به تفصیل آن را پذیرفته اند، در بین امّت اسلامی و کشورهای اسلامی رواج دهد و بر این اساس فرهنگ سازی کند. اصطلاحاتی چون «بیداری اسلامی» (الیقظة الإسلامیة)، فرهنگ «جهاد و مقاومت» (المقاومه)، «اسلام ناب و اسلام امریکایی» (الاسلام الأصیل و الاسلام الأمریکی) و ... در همین فرایند شکل گرفتند و رایج شدند. البته این فکر در بین متفکران گذشته ی امّت اسلام هم رواج داشته است و کسانی مثل «سید جمال الدین اسد آبادی» و شاگردانش مثل «محمد عبده»، «محمد رشید رضا»، «سید قطب» و بسیاری از علمای شیعه و سنّی شدیدا به این فرهنگ معتقد و در پی رواج آن بوده اند. با شکل گیری انقلاب اسلامی در ایران این فرهنگ، در بین بسیاری از متفکرین شیعه و سنی رونق گرفت و همزمان، در مصر، عراق، لبنان، فلسطین و ... طرفداران محکمی یافت. حزب الله لبنان و مقاومت اسلامی فلسطین، زاییده ی این تفکر اند.
با این مقدمه، این سخن بسیار بجاست که «پیروز جنگ غزه، ایران است» اما نه به عنوان یک کشور بیگانه، که به عنوان رواج دهنده ی یک فکر اصیل اسلامی و جزیی از همین امت اسلامی. به عبارت بهتر، «پیروز این جنگ، اسلام است.» اسلامی که ریشه در فرهنگ 1400 ساله اسلامی دارد و همه امّت اسلامی را در بر می گیرد. این جنگ، نه جنگ سرزمین، که جنگ عقیده است. دعوای یهودیت رادیکال که امروزه در قالب صهیونیسم جهانی شکل گرفته با اسلام اصیل، دعوای 50 یا 60 ساله نیست و ریشه در صدر اسلام و حتی قبل از اسلام دارد. (آن زمانی که برخی یهودیان به حجاز کوچ کردند تا مانع از ظهور پیامبر آخر الزمان شوند.) و تا کنون ادامه دارد. طبق نصّ قرآن کریم، اگر چه نیروی یهودیت جهانی، در فتره هایی از زمان، غالب می شود، ولی نهایت این جنگ، با پیروزی اسلام و خفّت مکتب نژاد پرست مذکور است.
نکته دیگر اینکه اسلام راستین، در هیچ جنگی شروع کننده نبوده و نیست و نخواهد بود. ما به دستور صریح بزرگان دینمان، اجازه ی چنین کاری را نداریم. چه در جنگهای دفاعی که در زمان غیبت معصوم و حکومت دانشمندان اسلامی است و چه در جنگهای ابتدایی که در زمان حضور معصوم صورت می گیرد. در این جنگها هم کارزار با مذاکرات علمی، فرهنگی و سیاسی شروع می شود و تلاش می شود موذی گری های دشمن و توطئه های مخفی وی به گونه ای دیگر کنترل شود. و در نهایت، اگر مشکل، حل نشد، کار به جنگ کشیده می شود. لذا این با ایدئولوژی اسلامی نمی سازد که مسلمین آغازگر جنگ باشند. با تحلیل اخبار و بک آپی به چند روز قبل و بعد جنگ غزه متوجه می شوید که اوّلا ناقض آتش بس، رژیم صهیونیستی بود که مسلمانان غزه را تا حدّ مرگ در محاصره قرار داد. که این خود، بهترین نماد شروع جنگ از طرف این رژیم است. و ثانیا به محض پایان آتش بس، و حتی قبل از آن، بمباران هوایی را شروع کرد. مقاومت اسلامی (حماس) در این شرایط چاره ای جز دفاع نداشت. پذیرش تمدید آتش بس یک طرفه، چیزی جز دیوانگی و پذیرش مرگ حتمی نبود! باز در اینجا ایران بنا بر سیاست اسلامی خود، وظیفه دید که دیگر مسلمانان را هم به این دفاع مقدّس تشویق کند. البته نه با ارسال نیروهای جنگی و ادوات نظامی. حماس به تنهایی از پس این رژیم توخالی بر می آمد. بلکه با فشار سیاسی، فرهنگی. همین که حقیقت این جنگ به درستی در بین مردم جهان منتشر می شد و بشود، خود مشارکت در این جهاد است. همین که مردم دنیا، ایران را ـ به عنوان کشوری بیگانه ـ و حماس را ـ به عنوان گروهی تروریستی ـ شروع کننده و دامن زننده به جنگ نشناسند و واقعیت را همان گونه که هست، بفهمند، خودش مساوی با شکست قطعی اسرائیل است. همین که مردم دنیا بدانند این کار مدافعان فلسطینی دفاع است نه ترور و نه قتل بی گناهان و تجاوز به یک کشور صلح طلب!!، مساوی با تضعیف صهیونیسم است. و همین که بدانند بین طالبانیسم و فرهنگ مقاومت و دفاع، فرق اساسی و ماهوی است، مساوی با شکست استعمار است. خوشبختانه، این جنگ با همه ی خساراتی که به بار آورد و با همه خونریزی هایی که داشت، در نهایت به نفع اسلام تمام می شود. همان چیزی که سیاسیون غرب، مرکزش را جمهوری اسلامی ایران می دانند و بجای اصل، سراغ نمادش می روند. و البته و صد البته که با گذشت زمان، شروع کننده ی جنگ را هم کسی جز رژیم منحوس صهیونیستی نخواهند دانست.