جالب است. یک رمّال در قم ظهور! می کند. سواد حوزوی اش، در حدّ مقدّمات ولی ظاهرش از یک مرجع تقلید هم خوش تیپ تر است. در زمانی که حوزه علمیه هنوز در بلبشوی هویت و حفاظت نیروها به سر می برد، معمّم می شود. چیزی که هر کس و ناکسی در قم و هر شهر دیگر ایران و حتی خارج از ایران به راحتی می تواند انجام دهد. خریدن یک عبا و قبا و چند متر عمامه که کار سختی نیست.

 بعد یک دکّان باز می کند و اسمش را می گذارد حسینیه! شروع می کند به ساختن اذکار و اوراد. ذکر برای رفع دل درد، ورد برای دفع نازایی، ذکر برای شفای سرطان، ورد برای پرداخت قرض و...

کسی که کمترین آشنایی با زبان عربی داشته باشد، می داند که چه خزعبلات بی ربط و بی معنایی را کنار همدیگر گذاشته و اینها را ساخته است. بیچاره مردم ما که اسمشان مسلمان است و زبان دینشان را هم نمی دانند!

و مردم نادان هم کم کم به سوی او هجوم می برند. این هم از دیگر مشکلات حوزه ی علمیه است. یک جای کار فرهنگی حوزه و دفتر و سازمان تبلیغات می لنگد!

خب طبیعی است که دکان جای معامله است. برای هر ذکر و ورد و دعا، باید قیمتش را هم پرداخت. البته اگر برای آموزش دین و یاد دادن تفکر و تعقل بود که هزار فحش و نفرین هم نثار یک روحانی می شد. اشتباه نگیرید. این بابا روحانی نبوده و نیست.

بعد کم کم کارش بالا می گیرد تا جایی که حرام ترین حرامها هم انجام می شود. نوشتن خزعبلاتی به جای ذکر بر روی بازوی زنان و بر روی ... زنان. و این وسط اتفاقاتی هم می افتد. بیچاره شوهر این زنهای جاهل که باید تاوان نادانی آنها را پرداخت نمایند!
به جهت شباهت اسمی، خودش را نوه ی مرجع تقلید شیعیان جهان، مرحوم حضرت آیت الله بروجردی هم جا می زند.

خب طبیعی است که اطلاعات و نیروی انتظامی وارد کار شوند. بخصوص که شاکی خصوصی هم پیدا می کند. در هر کشور دیگری هم کسی مخالف قانون کشور، کاری می کرد، مورد تعقیب قرار می گرفت.

اینجاست که پای اپوزیسیون و آن ور آبی ها به قضیه باز می شود. اول حکومت را متهم می کنند که با آزادی بیان مخالف اند. بعد می گویند با علما در افتاده اند. بعد می گویند این بابا! چون سیاسی! نیست و حاضر نشده آخوند درباری! باشد، مورد تعقیب است. بعد می گویند آقای بی سواد، آیت الله است! می ترسم تا چند وقت دیگر امام زمان و بعدش هم پیامبر و بعدش هم خدا شود. ناگهان یاد سید محمد باب می افتم و جناب بهاء الله!. آنها هم همین سیر نزولی را رفتند.

متاسفانه، در کشور ما از بس دروغهای کوچک گفته شده، راستهای بزرگ باور نمی شود. هر چه می گوییم این بابا! حتی سواد حوزوی کافی هم نداشته و فقط دکان باز کرده، گوش بعضی ها بدهکار نیست که نیست!

و در ادامه، کار سیاسی آقای آیت الله ساختگی شروع می شود. بیانیه، نامه، سخنرانی. البته که اینها کار خودش نیست. او نه سواد این کارها را دارد و نه عرضه اش را. املا از جایی دیگر دیکته می شود. از طرف همان هایی که عروسک گردانهای خبره ای هستند.

واقعا از این رسانه ها چه کارها که بر نمی آید. اگر رسانه ها بخواهند، با یک فعالیت هماهنگ یک ساعته، روز را هم انکار می کنند، چیزی که مردم با چشمشان می بینند. و تأسف بارتر این که بعضی ها چه راحت باور می کنند.

---------------------------
پ.ن:
1. حال یک نگاه به بعضی شایعات اطرافمان بکنیم. آیا دلیل محکمه پسندی داریم که روز قیامت جلو حاکم حیّ عادل ارائه کنیم. بگذارید اشاره کنم: قاتلان قتلهای زنجیره ای، پوپولیستهای داخلی، باند ه.ر، بی عدالتی های قوه ی قضائیه،مجتهد نبودن برخی مقامات عالی رتبه نظام، فوت برخی از مقامات عالی رتبه، قتل امام(ره) به دست برخی باندهای داخلی، قتل یادگار امام، حبس برخی حافظان قرآن، نسل کشی در کوی دانشگاه، ارتداد برخی اصلاح طلبان، دزدی های کلان در دولتهای سابق، قتل برخی زندانیان سیاسی،...
آیا این شایعات را با دلیل قطعی قبول کرده ایم؟!

2. حضرت علی علیه السلام: فرق حق و باطل چهار انگشت است. حق آن است که بگویی دیدم و باطل آن است که بگویی شنیدم.(فاصله بین گوش و چشم)